کفر می گویم که ایمان نیز آرامم نکرد
کفر می گویم که ایمان نیز آرامم نکرد
گریه های زیر باران نیز آرامم نکرد
خواب می بینم که دنیا با تو شکل دیگری ست
خواب صادق یا پریشان نیز آرامم نکرد
دل که می گیرد نمی گوید کجا باید گریست
گریه کردن در خیابان نیز آرامم نکرد
توی تونل نعره خواهم زد...- خدایا با توام
جیغ های در اتوبان نیز آرامم نکرد
منتظر بودم که شاید... شعر آمد سر زده
بی تو این ناخوانده مهمان نیز آرامم نکرد
دوره گردی طالعم را دید...آیا سرنوشت...؟
فال های تلخ فنجان نیز آرامم نکرد
با چراغی زیر و رو کردم تمام شهر را
درد تنهایی انسان نیز آرامم نکرد
روسریت را بهم زد باد قدر لحظه ای
دیدن موی پریشان نیز آرامم نکرد
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی
مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد
گریه های زیر باران نیز آرامم نکرد
خواب می بینم که دنیا با تو شکل دیگری ست
خواب صادق یا پریشان نیز آرامم نکرد
دل که می گیرد نمی گوید کجا باید گریست
گریه کردن در خیابان نیز آرامم نکرد
توی تونل نعره خواهم زد...- خدایا با توام
جیغ های در اتوبان نیز آرامم نکرد
منتظر بودم که شاید... شعر آمد سر زده
بی تو این ناخوانده مهمان نیز آرامم نکرد
دوره گردی طالعم را دید...آیا سرنوشت...؟
فال های تلخ فنجان نیز آرامم نکرد
با چراغی زیر و رو کردم تمام شهر را
درد تنهایی انسان نیز آرامم نکرد
روسریت را بهم زد باد قدر لحظه ای
دیدن موی پریشان نیز آرامم نکرد
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی
مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد
۳.۳k
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.