"من اونی که فکر میکنی نیستم!"
"من اونی که فکر میکنی نیستم!"
Part 11
"ویو جین"
چیزی به تولد لیونا نمونده..فردا تولدشه و همه چی آمادست..
-ساعت ۹ صبح در محل کار-
لیونا: سلامم سوجینااا چطوریی
سوجین: اوووو سلام خوشگله خوبم تو چطوری؟؟
لیونا: خوبم..راستی چیشد اون موضوع؟؟
سوجین: خب هنوز دارم روش کار میکنم..ممکنه یکم طول بکشه..
لیونا: اوهوم مشکلی نیست..اوممم..میدونی فردا چه روزیه؟؟
سوجین: عام نه
لیونا: واقعا نمیدونی؟؟ یکم فکر کن:))
سوجین: *مثلا داره فکر میکنه* عام نه متاسفانه یادم نمیاد..
لیونا: هوفف باشه ولش کن..راستی یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم..
سوجین: علوم..چیو؟
لیونا: خب دیشب که میخواستم برگردم خونه یه اتفاقی افتاد..یکی زد به ماشینم
سوجین: یاااااا الان باید بگیییی؟خودت خوبی الان؟کی زد بهتت؟
لیونا: باورت نمیشه..جیمین:)
سوجین: *محو در افق*
لیونا: هوی چت شد؟؟
سوجین: اون مردککک چطور جرعت کرده دوباره بیاد اینجا؟؟!
لیونا: نمیدونم..
سوجین: خب بگو بعدش چیشد؟؟
لیونا: هیچی پیاده شدم فحش بدم بهش زارت از ماشین زاقارتش اومد بیرون عذر خواهی کرد منم محترمانه قهوه ایش کردم خسارت ماشینمو داد رفتم😊
سوجین: کاااااااااامل توضیح بده..یا اصن قسمت های مهمشو بگو
لیونا: خب بهم گفتش که از اینکه ولم کرده متاسفه و پشیمونه و ازین چرتو پرتا بعدم خسارتو داد رفت همین ولی خب از قیافش معلوم بود خیلی پشیمونه:)
سوجین: هی هی حتی فکرشم نکن ببخشیش..
لیونا: هه نه بابا گول نمیخورم..بعدشم من فقط به یه دلیل اینجام، خودتم که میدونی
سوجین: اوهوم..خب دیگه برو به کارات برس
لیونا: عا باشه خدافظ
سوجین: بای
و از اتاق سوجین بیرون اومدم
"ویو جیمین"
خب..فقط باید یه زنگ بزنم به سوجین و هماهنگ کنم برای سورپرایز لیونا...
-زنگ میزنه به سوجین-
•بعد از چند ثانیه•
سوجین: الو؟!
جیمین: عم...س..سلام سوجین منم جیمین..
.
ببینید که گشادیرو کنار گذاشته و پارت جدید گذاشتهههه!
البته هنوز "اعتماد نکن" رو ننوشتم ولی به همینم راضی باشید تا بنویسم براتون
خب خب شرطا هم ۲۰ لایک و ۳۰ کامنت🙂✨
Part 11
"ویو جین"
چیزی به تولد لیونا نمونده..فردا تولدشه و همه چی آمادست..
-ساعت ۹ صبح در محل کار-
لیونا: سلامم سوجینااا چطوریی
سوجین: اوووو سلام خوشگله خوبم تو چطوری؟؟
لیونا: خوبم..راستی چیشد اون موضوع؟؟
سوجین: خب هنوز دارم روش کار میکنم..ممکنه یکم طول بکشه..
لیونا: اوهوم مشکلی نیست..اوممم..میدونی فردا چه روزیه؟؟
سوجین: عام نه
لیونا: واقعا نمیدونی؟؟ یکم فکر کن:))
سوجین: *مثلا داره فکر میکنه* عام نه متاسفانه یادم نمیاد..
لیونا: هوفف باشه ولش کن..راستی یه چیزی رو یادم رفت بهت بگم..
سوجین: علوم..چیو؟
لیونا: خب دیشب که میخواستم برگردم خونه یه اتفاقی افتاد..یکی زد به ماشینم
سوجین: یاااااا الان باید بگیییی؟خودت خوبی الان؟کی زد بهتت؟
لیونا: باورت نمیشه..جیمین:)
سوجین: *محو در افق*
لیونا: هوی چت شد؟؟
سوجین: اون مردککک چطور جرعت کرده دوباره بیاد اینجا؟؟!
لیونا: نمیدونم..
سوجین: خب بگو بعدش چیشد؟؟
لیونا: هیچی پیاده شدم فحش بدم بهش زارت از ماشین زاقارتش اومد بیرون عذر خواهی کرد منم محترمانه قهوه ایش کردم خسارت ماشینمو داد رفتم😊
سوجین: کاااااااااامل توضیح بده..یا اصن قسمت های مهمشو بگو
لیونا: خب بهم گفتش که از اینکه ولم کرده متاسفه و پشیمونه و ازین چرتو پرتا بعدم خسارتو داد رفت همین ولی خب از قیافش معلوم بود خیلی پشیمونه:)
سوجین: هی هی حتی فکرشم نکن ببخشیش..
لیونا: هه نه بابا گول نمیخورم..بعدشم من فقط به یه دلیل اینجام، خودتم که میدونی
سوجین: اوهوم..خب دیگه برو به کارات برس
لیونا: عا باشه خدافظ
سوجین: بای
و از اتاق سوجین بیرون اومدم
"ویو جیمین"
خب..فقط باید یه زنگ بزنم به سوجین و هماهنگ کنم برای سورپرایز لیونا...
-زنگ میزنه به سوجین-
•بعد از چند ثانیه•
سوجین: الو؟!
جیمین: عم...س..سلام سوجین منم جیمین..
.
ببینید که گشادیرو کنار گذاشته و پارت جدید گذاشتهههه!
البته هنوز "اعتماد نکن" رو ننوشتم ولی به همینم راضی باشید تا بنویسم براتون
خب خب شرطا هم ۲۰ لایک و ۳۰ کامنت🙂✨
۱۶.۸k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.