Smile of Death

"Smile of Death”



---

Part(۳)

اتاق هنوز پر از سکوت و تهدید بود.
سانزو ایستاده بود و لبخندش همون لبخند ثابت و دیوونه‌وار بود.
ران و ریندو هنوز مات و مبهوت بودن، اما حداقل حضور من باعث شده بود کمی آرامش پیدا کنن.

سانزو نزدیک شد و گفت:
– «خب… بالاخره تصمیم رو گرفتی؟»

من یه لحظه به چهره‌ی ابزار شکنجه نگاه کردم، بعد سرم رو بالا گرفتم و به سانزو نگاه کردم.
– «باشه… قبول کردم. عضو بونتن می‌شم.»

سانزو لبخندش عمیق‌تر شد، ولی هنوز هم همون تهدید و دیوونگی توش بود.
– «خوب… خوش اومدی، هیکاری. امیدوارم آماده باشی، چون هیچ چیزی تو بونتن ساده نیست.»

ران و ریندو نفس راحتی کشیدن، اما هنوز نگاهشون پر از نگرانی بود.
– «آبجی… واقعاً تصمیم گرفتی؟» ران پرسید.
– «آره… و این به معنی اینه که دیگه هیچ‌کس حق نداره منو دست کم بگیره.» گفتم، سرد و محکم.

سانزو یه قدم عقب رفت و گفت:
– «پس حالا رسمیه… تو بخشی از ما هستی. فردا، شروع آموزش و عملیات رو داری. و باور کن، این تازه شروعه.»

چشمامو بستم و لبخند کوچیکی زدم.
– «می‌دونم… و آماده‌ام.»

حس کردم کنترل دوباره با منه. حتی تو این فضای پر از تهدید و شکنجه، آرامش خودمو حفظ کردم.
این شب، شب آغاز یه مرحله جدید بود: عضویت در بونتن، ولی به سبک خودم.

سانزو با همون لبخند دیوونه‌وارش، به من نگاه کرد و گفت:
– «خوش اومدی… گل خاموش.»

و من فقط لبخند زدم، خونسرد و سرد، آماده برای هر چیزی که قراره اتفاق بیفته.


---
دیدگاه ها (۶)

"Smile of Death”---Part (۴)صبح شد و من آماده بودم. لباس مشکی...

"Smile of Death”Part(5)شب شد و شهر زیر نور زرد چراغ‌ها تاریک...

"Smile of Death”Part(۲)فردا صبح زود از نیویورک زدم بیرون. پر...

"Smile of Death”Part(1)+از زبان هیکاری +صبح بیدار شدم، هنوز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط