Smile of Death

"Smile of Death”

Part(1)

+از زبان هیکاری +

صبح بیدار شدم، هنوز آفتاب درست بالا نیومده بود. یه دوش سریع گرفتم، آب سرد مثل همیشه کمک کرد مغزم روشن‌تر کار کنه. لباس‌هامو پوشیدم، تیپ ساده ولی تمیز. از اون تیپایی که هیچ ردی از خون یا شب‌های طولانی روش نمی‌مونه.

باید یه خبر مهم به ران و ریندو می‌دادم: دارم برمی‌گردم ژاپن.
نمی‌دونم خوشحال می‌شن یا نه، ولی مهم نیست. دلم برای خونه تنگ نشده، فقط دیگه از آمریکا خسته شدم. آدم وقتی زیادی تو یه شهر بمونه، بو می‌گیره. اینجا هم بوی مرگ گرفته.

نگاهی به ساعت انداختم، تازه هفت صبح بود. هیچ مأموریتی نداشتم، هیچ اسمی برای حذف توی لیستم نبود. برای همین نشستم پشت لپ‌تاپ و شروع کردم تحقیق درباره‌ی گروهی به اسم بونتن.
اسمش زیاد به گوشم خورده بود، مخصوصاً چون دو تا برادر گندم‌گون و دردسرسازم، ران و ریندو، اون تو بودن.

هرچی بیشتر خوندم، بیشتر فهمیدم که این بونتن یه چیز معمولی نیست. ترکیب خطرناک از ذهن‌های منحرف، قدرت، پول، و خشونت.
هرکدوم از اعضا یه پرونده‌ی جدا برای خودشون دارن.
ولی یه اسم تو لیست بود که نگاهم رو نگه داشت:
سانزو هاروتو.

ظاهرش به نظر شوخ میاد، ولی از اون خنده‌هاست که پشتش یا یه جنون پنهونه یا یه نقشه‌ی خونین.
روان‌پریش توی توضیحاتش زیاد تکرار شده بود.
دوست ران و ریندو هم هست؟ خب، این یعنی ممکنه یه روز رو‌به‌روش بشینم.
ترجیح می‌دم فعلاً بهش فکر نکنم.

یه فنجون قهوه برداشتم و رفتم کنار پنجره. آسمون نیویورک گرفته بود. مثل همیشه، خاکستری و بی‌روح. دقیقاً مثل زندگی من.
از اون بالا، صدای آژیرها، فریادها، و بوق ماشین‌ها قاطی می‌شد با بوی دود. این شهر همیشه شلوغ بود، ولی هیچ‌وقت زنده نبود.

به خودم گفتم: «وقتشه برگردی.»
ژاپن... جایی که همه چی شروع شد.
جایی که اسم "هایتانی" هنوز معنی داره.

پروازم رو برای دو روز بعد رزرو کردم. بلیت یک‌طرفه.
چمدونم زیاد سنگین نبود — چند لباس، چند اسلحه، یه دفترچه، و چند یادگاری که فقط من می‌دونم از کی‌ان.
قبل از اینکه در رو ببندم، یه بار دیگه توی آینه نگاهم کردم.
همون چشمای سرد، همون چهره‌ی بی‌احساس.

لبخند زدم.
اون لبخندی که حتی خودم ازش خوشم نمیاد.

– «خوبه، برگردیم خونه.»


پارت بعدی.... به شرط ۱۵ لایک و ۱٠ کامنت
دیدگاه ها (۱۲)

"Smile of Death”Part(۲)فردا صبح زود از نیویورک زدم بیرون. پر...

"Smile of Death”---Part(۳) اتاق هنوز پر از سکوت و تهدید بود....

---⚠️ پرونده‌ی محرمانه – طبقه‌بندی سطح سیاه (BLACK CLASSIFIE...

☆شبح ابی پارت ۷☆شب غلیظ جنگل را در بر گرفته بود. مه سردی میا...

☆ران و ریندو وا/ت پارت اول ☆توکا دستش رو از توی جیبش درآورد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط