رویای بزرگ
رویای بزرگ
#part75
رستا: باران بس کن😠
باران: اون اول شروع کرد
این سوک: بچه شدی! اون اول شروع کرد ینی چی
باران: من اصلا از اولم دوست نداشتم اون به من چیزی یاد بده فقط چون مجبور بودم...
(خیلی دلتم بخواد🤨)
این سوک: حالا هرچی
باران: نخیر اون باید از من معذرت خواهی کنهه
یگانه: بارارننن دیوونه شدی میدونی اون کیه
یسری ارمیا میخوان بند کفش اوون باشن( اینو چون شنیدم گفتم😂) بعد تووو میگی ازم معذرت خواهی کنهه
باران: به من چه که اون کیه و چیه بایددد ازم معذررتتتت خواهی کنه
کوک: اگه معذرت خواهی نکنم چی!
باران: من... من از اینجا میرم
این سوک: باران این کارا چیه
کوک: برو راه باز جاده هم دراززز
باران رفت تو اتاق چند دقیقه بعد با چمدونش برگشت
باران: من همین امشب برمیگردم ایران نیازی به اومدن شمام نیست
رستا: وااا خب صبر کن با هم میریم هتل
باران: گفتم که همین امشب میرم ایران هر جور شدهههه
و از در خونه رفت بیرون
جیمین نگاهی به کوک کرد و گفت
جیمین: حالا یک معذرت خواهی میکردی چیزی ازت کم نمیشد
کوک: جیمین خواهشا تو یکی....
که ته پرید وسط حرفش
تهیونگ: حق با جیمینه کار درستی نکردی
#part75
رستا: باران بس کن😠
باران: اون اول شروع کرد
این سوک: بچه شدی! اون اول شروع کرد ینی چی
باران: من اصلا از اولم دوست نداشتم اون به من چیزی یاد بده فقط چون مجبور بودم...
(خیلی دلتم بخواد🤨)
این سوک: حالا هرچی
باران: نخیر اون باید از من معذرت خواهی کنهه
یگانه: بارارننن دیوونه شدی میدونی اون کیه
یسری ارمیا میخوان بند کفش اوون باشن( اینو چون شنیدم گفتم😂) بعد تووو میگی ازم معذرت خواهی کنهه
باران: به من چه که اون کیه و چیه بایددد ازم معذررتتتت خواهی کنه
کوک: اگه معذرت خواهی نکنم چی!
باران: من... من از اینجا میرم
این سوک: باران این کارا چیه
کوک: برو راه باز جاده هم دراززز
باران رفت تو اتاق چند دقیقه بعد با چمدونش برگشت
باران: من همین امشب برمیگردم ایران نیازی به اومدن شمام نیست
رستا: وااا خب صبر کن با هم میریم هتل
باران: گفتم که همین امشب میرم ایران هر جور شدهههه
و از در خونه رفت بیرون
جیمین نگاهی به کوک کرد و گفت
جیمین: حالا یک معذرت خواهی میکردی چیزی ازت کم نمیشد
کوک: جیمین خواهشا تو یکی....
که ته پرید وسط حرفش
تهیونگ: حق با جیمینه کار درستی نکردی
۲.۷k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.