رمان دو پارتی
رمان دو پارتی
اون فقط یکی دیگه رو دوست داشت (عضو هشتم)
بین اعضا تو همیشه بیشترین هیت رو می گرفتی درسته دیگه عادت کرده بودی ولی بعضی از حرفها واقعاً اذیتت می کرد
یک ماهی میشد که همه می گفتن تو با همه ی پسرا رابطه داری و توی کل فضای مجازی داشتن در این باره حرف میزدن ولی فقط به خاطر اینکه دم استخر جیمین رو انداختی تو استخر و تهیونگ هم تورو هلت داد و افتادی تو آب بغل جیمین
از این بلاها زیاد سر پسرا میآوردی ولی این دفعه فرق داشت
توی این یک ماه از یه دختر خیلی شاد تبدیل شدی به کسی که حتی برای غذا خوردن هم از اتاقش بیرون نمیاد چون ممکنه دوباره یه شوخی بکنه که باعث بدتر شدن اوضاع بشه
بقیه ی اعضا از این اتفاق ها به شدت ناراحت بودن و نگران...نگران اینکه نکنه تو بخوای بلایی سر خودت بیاری چون قبلاً هم سابقه ی این کارو داشتی
.
همه ی پسرا پشت در اتاقت جمع شدن تا بهت بگن دارن میرن کنسرت اما نتونستن تو همیشه عاشق آرمی ها بودی عاشق کنسرت های هشت نفرتون بودی اما الان کمپانی اجازه ی شرکت کردن تو داخل کنسرت رو نداده بود و پسرا باید تنهایی انجامش می دادن
جیهوپ:یکیتون بگه دیگه ... جونگکوک تو بگو
جونگکوک: من نمی تونم
جیهوپ: خب نامجون تو بگو
نامجون: چرا من؟! من نمی گم
شوگا:چرا خودت نمیگی ؟
جیهوپ: منم نمی تونم
جین: به نظرم اگه بهش نگیم خیلی بهتره همینجوری حال روحیش بد هست بهتره ما دیگه بدترش نکنیم
شوگا:منم با جین موافقم
جیمین:باشه پس بیاین بریم
از زبون ات
پشت در نشسته بودم و به حرف های پسرا گوش میدادم
فکر کنم این آخرین باری باشه که صداشون رو میشنوم
بلند شدم رفتم سمت میز بالا سر تختم و از داخل کشو تیغ رو در آوردم و روی مچ دستم گذاشتم و آروم فشار دادم
اما با به یاد آوردن دیروز اشکام سرازیر شد
فلش بک دیروز
از اتاقت بیرون اومدی و سمت اتاق جیمین رفتی تا شارژت رو ازش بگیری اما با چیزهایی که پشت تلفن به مخاطبش می گفت باعث میشد قلبت درد بگیره
اون فقط یکی دیگه رو دوست داشت (عضو هشتم)
بین اعضا تو همیشه بیشترین هیت رو می گرفتی درسته دیگه عادت کرده بودی ولی بعضی از حرفها واقعاً اذیتت می کرد
یک ماهی میشد که همه می گفتن تو با همه ی پسرا رابطه داری و توی کل فضای مجازی داشتن در این باره حرف میزدن ولی فقط به خاطر اینکه دم استخر جیمین رو انداختی تو استخر و تهیونگ هم تورو هلت داد و افتادی تو آب بغل جیمین
از این بلاها زیاد سر پسرا میآوردی ولی این دفعه فرق داشت
توی این یک ماه از یه دختر خیلی شاد تبدیل شدی به کسی که حتی برای غذا خوردن هم از اتاقش بیرون نمیاد چون ممکنه دوباره یه شوخی بکنه که باعث بدتر شدن اوضاع بشه
بقیه ی اعضا از این اتفاق ها به شدت ناراحت بودن و نگران...نگران اینکه نکنه تو بخوای بلایی سر خودت بیاری چون قبلاً هم سابقه ی این کارو داشتی
.
همه ی پسرا پشت در اتاقت جمع شدن تا بهت بگن دارن میرن کنسرت اما نتونستن تو همیشه عاشق آرمی ها بودی عاشق کنسرت های هشت نفرتون بودی اما الان کمپانی اجازه ی شرکت کردن تو داخل کنسرت رو نداده بود و پسرا باید تنهایی انجامش می دادن
جیهوپ:یکیتون بگه دیگه ... جونگکوک تو بگو
جونگکوک: من نمی تونم
جیهوپ: خب نامجون تو بگو
نامجون: چرا من؟! من نمی گم
شوگا:چرا خودت نمیگی ؟
جیهوپ: منم نمی تونم
جین: به نظرم اگه بهش نگیم خیلی بهتره همینجوری حال روحیش بد هست بهتره ما دیگه بدترش نکنیم
شوگا:منم با جین موافقم
جیمین:باشه پس بیاین بریم
از زبون ات
پشت در نشسته بودم و به حرف های پسرا گوش میدادم
فکر کنم این آخرین باری باشه که صداشون رو میشنوم
بلند شدم رفتم سمت میز بالا سر تختم و از داخل کشو تیغ رو در آوردم و روی مچ دستم گذاشتم و آروم فشار دادم
اما با به یاد آوردن دیروز اشکام سرازیر شد
فلش بک دیروز
از اتاقت بیرون اومدی و سمت اتاق جیمین رفتی تا شارژت رو ازش بگیری اما با چیزهایی که پشت تلفن به مخاطبش می گفت باعث میشد قلبت درد بگیره
۸.۱k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.