پارت ۲۲
پارت ۲۲
ددی_فاکر
صبح بود و ساناکو داشت صبحونه میخورد...
کوک رو دید ک از پله اومد پایین و انگار میخواست بره جایی
ساناکو:: سلام
کوک:: های موش کوچولوم
ساناکو:: جایی میرین؟!
کوک:: اوم
ساناکو:: کجا؟!
کوک:: بتو مربوط نیست
ساناکو:: اوکی...
ساناکو پاشد ک بره
کوک رفت و دستشو گرفت
ساناکو:: چیه😐
کوک:: عاام...ترتیب یه مهمونیو بده
ساناکو:: چجور مهمونی؟!
کوک:: یه پارتی بزرگ
ساناکو:: چ..چی چرا من😐😒
کوک:: چون من میگم،دافامو میخام دعوت کنم دلم میخواد حسابی بهشون خوش بگذره،وای بحالت اگه از پارتی ناراضی باشن
ساناکو:: یک دافا چیَن دو من دستم درد میگیره
کوک:: یک چیَن ن دو ی عنم
ساناکو:: ا..این...
کوک:: خفه
کوک رفت و ساناکو با عصبانیت ب در زل زد...
میدونست کوک میخاد جدا از خوش گذرونیاش با لاس زدن با بقیه عذابشم بده...
...................................
یوری:: ساناکووووو
ساناکو:: درد بی درمون سرطاااان
یوری:: بابا اگه بری رئیس کوک از وسط دو نصفت میکنه
ساناکو:: نمیخام تو این مهمونی کثیف باشم مگ زوره؟!
یوری:: همچیو آماده کردی نمیشه تو الان بری
ساناکو:: اگه کسی سراغمو گرفت بگو نمیدونم کجاس،،،وقتی مهمونی تموم بهم زنگ بزن بای...
ساناکو برگشت بره ک خورد به کوک...
کوک:: خب حالا کجا تشریف میبرین؟!
ساناکو:: 😐خ..خب هرجا بجز اینجا
کوک:: برگرد
ساناکو:: مگ زوره
کوک:: خوب میدونی زوره
ساناکو لب خودشو گاز گرفت و با عصبانیت رفت...
کوک:: میری میشینی یجا نزدیک خودم تو اتاقتم نمیری...
بعدشم کوک رفت تو حیاط...
ساناکو:: چندشششش😡انگار من بچم...
مهمونا کم کم دیگه داشتن میرسیدن...
ساناکو خودشو آماده کرد و نشسته بود رو صندلی پشت میز...
کوک نگاهی بهش انداخت و پوزخندی زد
بعد رفت نشست رو یکی از صندلیا ک پیش ساناکو بود
کوک:: اوکی هستی؟!
ساناکو:: حالم داره بهم میخوره
کوک:: عاام...بزار الان ب یکی میگم برات قرص زد حالت تهوع بیاره☺️
ساناکو:: بسه...
کوک:: ببینم...موش کوچولوم حاملس؟! هوم؟! 😉
ساناکو:: رئیس لطفا...
کوک:: بمن بگو...حالا طرف کی هست؟!
ساناکو:: میشه انقد اذیتم نکنین؟؟!!!
کوک:: خیلی خب...
ساناکو ویو:
نمیدونم چرا با آزار دادنم لذت میبره،خیلی داره عذابم میده الانشم مطمئنم حالمو گوه تر میکنه...
کوک:: چ شلوغ شد...
لیا:: سلاممم😊
کوک:: اوه لیاا
لیا:: دلم واستون تنگ شده بود...
کوک:: منم همینطور لیتل گرلم
لیا:: ایشون کی باشن؟!
کوک:: یکی از کار کنام...
لیا:: از...هم...دستات!😈😂
کوک:: اوفف..چ باحال گفتیش...
ساناکو خیلی چندشانه بهشون نگاه میکرد و سعی داشت محل نده...
لیا نشست
لیا:: کوکی،چرا اصن سراغ نمیگیری بلاخره رفیق بچگیات بودم🥺
کوک:: هنوزم هستی،زیادی سرم شلوغه
لیا:: عب نداره😊
کوک:: هر وقت دلت خاست بیا اینجا
لیا:: چشممم😄
یوری:: بفرمایین...
کوک:: لیا
لیا:: جانم
کوک:: حق نداری مست کنی...
لیا:: وا یکم فقط😐
کوک:: اوک
ساناکو پاشد ک بره...
کوک دستشو گرفت و نشوندش رو صندلی...
لیا:: 👀
کوک:: ساناکو برای لیا میوه پوست بکن...
ساناکو:: این چوب خشکه کی باشه ک من واسش میوه پوست بکنم؟؟؟!!!
لیا:: حییی😐😒چ بی ادب معلوم نیست ا کدوم خراب شده ای اومده
ساناکو:: هه...
لیا:: این تو کی باشی ... حتی برای نوکری هم نمیخوامت...
ساناکو با مشت زد رو میز...
ساناکو:: من کیم؟؟!! بزرگترین زن مافیایی کره! فک میکنی تویه الاغ میتونی هر گوهی درموردم بخوری هاااا؟؟!!
لیا:: ب.. بزرگترین زن مافیایی کره ک همش صحبت ازشه ت..توی😳
ساناکو:: احمقه کودن
کوک:: دهنتو ببند ساناکو انقد بحث نکش
ساناکو:: اوک
لیا:: چ خودشو میگیره...اوپا کوک ازت بزرگتر و قدرتمند تره واس همینه ک زیر دستشی😏
ساناکو:: میبندی یا ببندمش؟!
کوک پاشد و...
ددی_فاکر
صبح بود و ساناکو داشت صبحونه میخورد...
کوک رو دید ک از پله اومد پایین و انگار میخواست بره جایی
ساناکو:: سلام
کوک:: های موش کوچولوم
ساناکو:: جایی میرین؟!
کوک:: اوم
ساناکو:: کجا؟!
کوک:: بتو مربوط نیست
ساناکو:: اوکی...
ساناکو پاشد ک بره
کوک رفت و دستشو گرفت
ساناکو:: چیه😐
کوک:: عاام...ترتیب یه مهمونیو بده
ساناکو:: چجور مهمونی؟!
کوک:: یه پارتی بزرگ
ساناکو:: چ..چی چرا من😐😒
کوک:: چون من میگم،دافامو میخام دعوت کنم دلم میخواد حسابی بهشون خوش بگذره،وای بحالت اگه از پارتی ناراضی باشن
ساناکو:: یک دافا چیَن دو من دستم درد میگیره
کوک:: یک چیَن ن دو ی عنم
ساناکو:: ا..این...
کوک:: خفه
کوک رفت و ساناکو با عصبانیت ب در زل زد...
میدونست کوک میخاد جدا از خوش گذرونیاش با لاس زدن با بقیه عذابشم بده...
...................................
یوری:: ساناکووووو
ساناکو:: درد بی درمون سرطاااان
یوری:: بابا اگه بری رئیس کوک از وسط دو نصفت میکنه
ساناکو:: نمیخام تو این مهمونی کثیف باشم مگ زوره؟!
یوری:: همچیو آماده کردی نمیشه تو الان بری
ساناکو:: اگه کسی سراغمو گرفت بگو نمیدونم کجاس،،،وقتی مهمونی تموم بهم زنگ بزن بای...
ساناکو برگشت بره ک خورد به کوک...
کوک:: خب حالا کجا تشریف میبرین؟!
ساناکو:: 😐خ..خب هرجا بجز اینجا
کوک:: برگرد
ساناکو:: مگ زوره
کوک:: خوب میدونی زوره
ساناکو لب خودشو گاز گرفت و با عصبانیت رفت...
کوک:: میری میشینی یجا نزدیک خودم تو اتاقتم نمیری...
بعدشم کوک رفت تو حیاط...
ساناکو:: چندشششش😡انگار من بچم...
مهمونا کم کم دیگه داشتن میرسیدن...
ساناکو خودشو آماده کرد و نشسته بود رو صندلی پشت میز...
کوک نگاهی بهش انداخت و پوزخندی زد
بعد رفت نشست رو یکی از صندلیا ک پیش ساناکو بود
کوک:: اوکی هستی؟!
ساناکو:: حالم داره بهم میخوره
کوک:: عاام...بزار الان ب یکی میگم برات قرص زد حالت تهوع بیاره☺️
ساناکو:: بسه...
کوک:: ببینم...موش کوچولوم حاملس؟! هوم؟! 😉
ساناکو:: رئیس لطفا...
کوک:: بمن بگو...حالا طرف کی هست؟!
ساناکو:: میشه انقد اذیتم نکنین؟؟!!!
کوک:: خیلی خب...
ساناکو ویو:
نمیدونم چرا با آزار دادنم لذت میبره،خیلی داره عذابم میده الانشم مطمئنم حالمو گوه تر میکنه...
کوک:: چ شلوغ شد...
لیا:: سلاممم😊
کوک:: اوه لیاا
لیا:: دلم واستون تنگ شده بود...
کوک:: منم همینطور لیتل گرلم
لیا:: ایشون کی باشن؟!
کوک:: یکی از کار کنام...
لیا:: از...هم...دستات!😈😂
کوک:: اوفف..چ باحال گفتیش...
ساناکو خیلی چندشانه بهشون نگاه میکرد و سعی داشت محل نده...
لیا نشست
لیا:: کوکی،چرا اصن سراغ نمیگیری بلاخره رفیق بچگیات بودم🥺
کوک:: هنوزم هستی،زیادی سرم شلوغه
لیا:: عب نداره😊
کوک:: هر وقت دلت خاست بیا اینجا
لیا:: چشممم😄
یوری:: بفرمایین...
کوک:: لیا
لیا:: جانم
کوک:: حق نداری مست کنی...
لیا:: وا یکم فقط😐
کوک:: اوک
ساناکو پاشد ک بره...
کوک دستشو گرفت و نشوندش رو صندلی...
لیا:: 👀
کوک:: ساناکو برای لیا میوه پوست بکن...
ساناکو:: این چوب خشکه کی باشه ک من واسش میوه پوست بکنم؟؟؟!!!
لیا:: حییی😐😒چ بی ادب معلوم نیست ا کدوم خراب شده ای اومده
ساناکو:: هه...
لیا:: این تو کی باشی ... حتی برای نوکری هم نمیخوامت...
ساناکو با مشت زد رو میز...
ساناکو:: من کیم؟؟!! بزرگترین زن مافیایی کره! فک میکنی تویه الاغ میتونی هر گوهی درموردم بخوری هاااا؟؟!!
لیا:: ب.. بزرگترین زن مافیایی کره ک همش صحبت ازشه ت..توی😳
ساناکو:: احمقه کودن
کوک:: دهنتو ببند ساناکو انقد بحث نکش
ساناکو:: اوک
لیا:: چ خودشو میگیره...اوپا کوک ازت بزرگتر و قدرتمند تره واس همینه ک زیر دستشی😏
ساناکو:: میبندی یا ببندمش؟!
کوک پاشد و...
۶۴.۷k
۰۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.