𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙

𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 62
____

ات:من خوبم*چشم بسته*
کوک:اره ارواح عمت*خابالود افتاد کنار ات*
ات:حالم بده
*ی صدایی مثل نق زدنای خودمون😂💔*
کوک:ات
ات: ای تو روحت
کوک: چی*اخم*
ات:لعنت بهت لعنت!

ویو ات
دلم درد میکرد....کمرم داشت میشکست.....اینا فقط نشونه ی چیزه همش ب خاطر اینه ک دیشب داخل اب یخ بودم
قبل از اینکه بیشتر ازین ابروم پیشش بره پاشدم.....خواستم برم پایین تا ب خدمتکار بگم بهم پد بده.....قبل از اینکه دستگیره در و پایین بکشم یادم اومد من اینجا تنهام.....

کوک:وایسا بینمت*مشکوک*

الان یعنی چی....من ب اون بگم نههه ابروم میره.....خیلی خجالت اوره
زندگی من خیلی....

کوک:اتت خیلی بدم میاد باهات حرف بزنم و پشت بهم باشی*عصبی داد*


دستشو گذاشت رو شونمو محکم برگردوندم....الان فقط الان وقتشه فقط دو کلمه.....خدایااا منو سنگ کن
تا چشم تو چشم باهم شدیم....
با بی اهمیت حرف زدم

ات:پد میخوام
کوک:چی*شک*
ات:نگام نکننن غقط برام بیارر*خجالت و عصبی*
کوک:اینجوری نباش خجالت کشیدن بهت نمیاد*پوزخند*
ات:*پوکر* صگم نکن
کوک: هستی بیب
ات:چیی*داد*

کوک رفت بیرون و اومد....
شاید کمتر از پنج دقیقه اومد....

ات:داشتی!*😳*
کوک:ها؟؟*پوکر*