تکپارتی نامجون:مسافرت دردسرساز!🥺🤍
بورا:سوووو گایززز
می هی:چتههه:/
بورا:برا مسافرتتتت
مینجی:وایسا..نامجون میذاره؟
بورا:هعب.. (پوکر)مجوز دادههههه(خوشحالی)
جانگ می:عرررررر بالاخرهههه!
بورا:یاااا!کلی شرط و شروط داده بهم!مث اینکه نرو بار،با دخترا هم بمون:/بخدا من 18 سالمههههه!
می هی:حتما ب چپت گرفتی
بورا:تقریبا...
بورا ویو
نامجون داداش بزرگمه..نمیزاره از کنارش جم بخورم،بخاطر شغلش کاملا نگرانمه..اون آیدله(عضو بی تی اس نیست!)و خیلی دیر میاد خونه..بخاطر همینم با هزار جور دلیل و منطق تونستم مجوز بگیرم ازش ک برم با بچها مسافرت،قراره بریم جزیره ججو!می هی خواهر یونگی،جانگ می خواهر کوک و مینجی خواهر جیهوپ!ما چهارتا با یه مشت کراش خواهر برادریم!
البته دونفر دیه هم باهامونن ک امروز نیستن،گارام خواهر تهیونگ، هایون خواهر جین و جیون خواهر جیمین..
ما هم مثل داداشمامون یه اکیپ 7 نفره ایم!اونا اسم گروهشون بنگتن بویزه و ما بنگتن گرلز!
مهم نیست..همیشه بچها قرار میزاشتن برن مسافرت و منم بخاطر حساس بودن خان داداشم نمیتونستم برم،از اونجایی ک نامی امسال آیدله و دیر میاد خونه گذاشت برم!خیلی خوشحالمممم!
جزیره ججو:
واااایییی! چ خوشگله اینجاااا!
بورا:میگممم!چ خوشگله اینجا!
می هی:هعی..اگه به من بود اینجا زندگی میکردم!
بورا:پاشو ب یونگی بگو میخام اینجا زندگی کنم اونوقت یه تو دهنی میخوری ازش😂
می هی:بیشورر!
نامجون ویو
گذاشتم بورا بره ججو
ولی خودمم نامحسوس رفتم
ب هر حال بورا تنها کسیه دارم!
از پدر و مادرمون طرد شدیم و از دوگجانک اومدیم سئول..اونموقع بورا 16 سالش بود و من 20 سالم بود..دوتا بچه بودیم ک طرد شدن!زندگیمون سخت شد تا وقتی با 6 تا فرشته آشنا شدم!اونا بهمون کمک کردن و ما هم باهم بست فرند شدیم!
خلاصه..مهم نیست!
بورا:میگم بریم بار؟
هایون:اونوقت دقیقا میخوای قانونی که نامجون خیلیییی روش تاکید کرد و بذار زیر پا؟
بورا:نمیفهمه که!
جیون:از جونت سیر شدی دختر؟
می هی:داش مست کردنتو عصن مردی جهنم ولی داداشتو چ کنیم خو!
مینجی:راس میگه!
بورا:یعنی خاک تو مخم ک اینقد هوش و منطقم زیاده ولی جلو شما 6 تا کم میارم!
جانگ می و گارام:بل بل درست میگی!
بورا:چقد هماهنگ!هعی...بغض صگی
مینجی:چشاتو اینجوری نکننن!میایم!
شب*
فهمیدم بنگتن گرلز میخان برن بار!افرین بورا خانم خواهر احمق من!از دست تو!
بورا:بچها خیلی مست کرده بودن...
-جون خوشگله میای یه..
بورا:گمشو مرتیکه هی*ز
آفرین دختر!الحق خواهر کیم نامجونی!حواسم نبود یهو دیدم بورا داره با یکی لاس میزنه!وایسا ببینم اون یارو دختره؟(شت..)خاهرم لزبین شد رفت!دیدم دختره دست بورا رو کشید و بردش تو یکی از اتاقا و..
بورا ویو
داشتم به مست بودن 6 تا اسکل روبروم نگاه میکردم که دیدم یه دختری اومد سراغم و منو برد تو یکی از اتاقای بار و درو قفل کرد داشتم میترسیدم که..
+خب خب...آماده ای؟
بورا:گمشو!من مث دخترای هر*زه اطرافت نیستم ک هرشب با یکی باشم!
+هه!خواهیم دید!
یهو روم خیمه زد و..
نامجون ویو
وقتی این صحنه رو دیدم رفتم دنبال دخترا و به حرفاشون گوش میدادم..دیدم اوضاع بعد شد که در رو شکوندم!
بورا:با بغض*ل..لطفا ولم کن!
فهمیدم که بورا رو به زور برده..پس در رو شکوندم و با چیزی ک دیدم خشکم زد!
دختره رسما داشت به بورا دست میزد!
بورا:ه...هققققق
نامجون:از خواهرم دور شو هر*زه!
بورا ویو
با صدایی ک شنیدم برگشتم..نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت!از یه طرف خوشحال بودم که نجاتم داد از یه طرف ناراحت بودم که قراره قیمه قیمه شم!
ولی هیچ اهمیتی ندادم و پریدم تو بغل نامجون
بورا:هققققق نامجوناااااااااا
نامجون:خوبی کوالا کوچولو؟
بورا:م..میترسم!
نامجون:الان ک پیشمی!پس نترس کوالا!
همیشه بهم میگفت کوالا چون خیلی میخوابم:)😐
بورا:محکم نامجونو بغل کرده بودم و بردم سمت دخترا..خاک تو سرتون الان اوردوز میکنین جواب داداشاتونو چ بدیم؟
سریع بردیمشون بیمارستان و بعد از شستشو معده شون بردیمشون خونه
بچها رو تخت کپیدن و من خوابم نمیبرد..داشتم فکر میکردم که صدای در اومد
بورا:بیا تو..
نامجون:بورا..میخام باهات حرف بزنم
وقتی دیدم نامجونه پریدم تو بغلش
بورا:جونم مونی؟
نامجون:لبخند ملیح*خوبی؟مشکلی نداری؟
بورا:ا..اره..راستی تو چجوری اینقد سریع اومدی ججو؟
نامجون:خنده*اومدم دنبالتون..حدس میزدم برین بار بخاطر همین اومدم!خب ببین بورا...مراقب خودت باش باشه؟نمونش امشب..دخترا هم به هم رحم نمیکنن!مراقب خودت باش بورا!
حرفاش کاملا جدی بود..یذره لحن شوخی هم نداشت..منم قبول کردم و نامجون بغلم کرد و روی تخت کنارم دراز کشید..از پشت بغلم کرده بود و دم گوشم Bycicle رو میخوند و نوازشم میکرد و خوابم برد....:)
(به مناسبت 100 تایی شدنمون بود)
می هی:چتههه:/
بورا:برا مسافرتتتت
مینجی:وایسا..نامجون میذاره؟
بورا:هعب.. (پوکر)مجوز دادههههه(خوشحالی)
جانگ می:عرررررر بالاخرهههه!
بورا:یاااا!کلی شرط و شروط داده بهم!مث اینکه نرو بار،با دخترا هم بمون:/بخدا من 18 سالمههههه!
می هی:حتما ب چپت گرفتی
بورا:تقریبا...
بورا ویو
نامجون داداش بزرگمه..نمیزاره از کنارش جم بخورم،بخاطر شغلش کاملا نگرانمه..اون آیدله(عضو بی تی اس نیست!)و خیلی دیر میاد خونه..بخاطر همینم با هزار جور دلیل و منطق تونستم مجوز بگیرم ازش ک برم با بچها مسافرت،قراره بریم جزیره ججو!می هی خواهر یونگی،جانگ می خواهر کوک و مینجی خواهر جیهوپ!ما چهارتا با یه مشت کراش خواهر برادریم!
البته دونفر دیه هم باهامونن ک امروز نیستن،گارام خواهر تهیونگ، هایون خواهر جین و جیون خواهر جیمین..
ما هم مثل داداشمامون یه اکیپ 7 نفره ایم!اونا اسم گروهشون بنگتن بویزه و ما بنگتن گرلز!
مهم نیست..همیشه بچها قرار میزاشتن برن مسافرت و منم بخاطر حساس بودن خان داداشم نمیتونستم برم،از اونجایی ک نامی امسال آیدله و دیر میاد خونه گذاشت برم!خیلی خوشحالمممم!
جزیره ججو:
واااایییی! چ خوشگله اینجاااا!
بورا:میگممم!چ خوشگله اینجا!
می هی:هعی..اگه به من بود اینجا زندگی میکردم!
بورا:پاشو ب یونگی بگو میخام اینجا زندگی کنم اونوقت یه تو دهنی میخوری ازش😂
می هی:بیشورر!
نامجون ویو
گذاشتم بورا بره ججو
ولی خودمم نامحسوس رفتم
ب هر حال بورا تنها کسیه دارم!
از پدر و مادرمون طرد شدیم و از دوگجانک اومدیم سئول..اونموقع بورا 16 سالش بود و من 20 سالم بود..دوتا بچه بودیم ک طرد شدن!زندگیمون سخت شد تا وقتی با 6 تا فرشته آشنا شدم!اونا بهمون کمک کردن و ما هم باهم بست فرند شدیم!
خلاصه..مهم نیست!
بورا:میگم بریم بار؟
هایون:اونوقت دقیقا میخوای قانونی که نامجون خیلیییی روش تاکید کرد و بذار زیر پا؟
بورا:نمیفهمه که!
جیون:از جونت سیر شدی دختر؟
می هی:داش مست کردنتو عصن مردی جهنم ولی داداشتو چ کنیم خو!
مینجی:راس میگه!
بورا:یعنی خاک تو مخم ک اینقد هوش و منطقم زیاده ولی جلو شما 6 تا کم میارم!
جانگ می و گارام:بل بل درست میگی!
بورا:چقد هماهنگ!هعی...بغض صگی
مینجی:چشاتو اینجوری نکننن!میایم!
شب*
فهمیدم بنگتن گرلز میخان برن بار!افرین بورا خانم خواهر احمق من!از دست تو!
بورا:بچها خیلی مست کرده بودن...
-جون خوشگله میای یه..
بورا:گمشو مرتیکه هی*ز
آفرین دختر!الحق خواهر کیم نامجونی!حواسم نبود یهو دیدم بورا داره با یکی لاس میزنه!وایسا ببینم اون یارو دختره؟(شت..)خاهرم لزبین شد رفت!دیدم دختره دست بورا رو کشید و بردش تو یکی از اتاقا و..
بورا ویو
داشتم به مست بودن 6 تا اسکل روبروم نگاه میکردم که دیدم یه دختری اومد سراغم و منو برد تو یکی از اتاقای بار و درو قفل کرد داشتم میترسیدم که..
+خب خب...آماده ای؟
بورا:گمشو!من مث دخترای هر*زه اطرافت نیستم ک هرشب با یکی باشم!
+هه!خواهیم دید!
یهو روم خیمه زد و..
نامجون ویو
وقتی این صحنه رو دیدم رفتم دنبال دخترا و به حرفاشون گوش میدادم..دیدم اوضاع بعد شد که در رو شکوندم!
بورا:با بغض*ل..لطفا ولم کن!
فهمیدم که بورا رو به زور برده..پس در رو شکوندم و با چیزی ک دیدم خشکم زد!
دختره رسما داشت به بورا دست میزد!
بورا:ه...هققققق
نامجون:از خواهرم دور شو هر*زه!
بورا ویو
با صدایی ک شنیدم برگشتم..نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت!از یه طرف خوشحال بودم که نجاتم داد از یه طرف ناراحت بودم که قراره قیمه قیمه شم!
ولی هیچ اهمیتی ندادم و پریدم تو بغل نامجون
بورا:هققققق نامجوناااااااااا
نامجون:خوبی کوالا کوچولو؟
بورا:م..میترسم!
نامجون:الان ک پیشمی!پس نترس کوالا!
همیشه بهم میگفت کوالا چون خیلی میخوابم:)😐
بورا:محکم نامجونو بغل کرده بودم و بردم سمت دخترا..خاک تو سرتون الان اوردوز میکنین جواب داداشاتونو چ بدیم؟
سریع بردیمشون بیمارستان و بعد از شستشو معده شون بردیمشون خونه
بچها رو تخت کپیدن و من خوابم نمیبرد..داشتم فکر میکردم که صدای در اومد
بورا:بیا تو..
نامجون:بورا..میخام باهات حرف بزنم
وقتی دیدم نامجونه پریدم تو بغلش
بورا:جونم مونی؟
نامجون:لبخند ملیح*خوبی؟مشکلی نداری؟
بورا:ا..اره..راستی تو چجوری اینقد سریع اومدی ججو؟
نامجون:خنده*اومدم دنبالتون..حدس میزدم برین بار بخاطر همین اومدم!خب ببین بورا...مراقب خودت باش باشه؟نمونش امشب..دخترا هم به هم رحم نمیکنن!مراقب خودت باش بورا!
حرفاش کاملا جدی بود..یذره لحن شوخی هم نداشت..منم قبول کردم و نامجون بغلم کرد و روی تخت کنارم دراز کشید..از پشت بغلم کرده بود و دم گوشم Bycicle رو میخوند و نوازشم میکرد و خوابم برد....:)
(به مناسبت 100 تایی شدنمون بود)
۱۱.۷k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.