پدرخوانده:)
پدرخوانده:)
پارت ¹
ات ویو
صبح خسته کنندهای بود...ساعت ۸ صبح از رخت خوابم بلند شدم و صورتمو آب زدم و به سمت سرویس رفتم.....کار های لازم رو کردم و بیرون اومدم.....خودم میدونم که روز استرسی در پیش دارم ولی ممکنه امروز به یک خانواده پذیرفته شم...خب من توی یک پرورشگاه زندگی میکنم و توی ۵ سالگیم پدر و مادرم ووی تصادف مردن و من تنها شدم واسهی همین هم از ۵ سالگیم توی پرورشگاه بودم.....امروز یکی از شرکت دارای بزرگ کشور قراره بیاد و یکی از این بچه ها رو به سرپرستی بگیره امیدوارم اون من باشم ولی خیلی هم مطمئن نیستم..
ویو جئون
امروز قراره به یک پرورشگاه برم....حقیقتا احساس تنهایی میکنم چرا دروغ؟
ات ویو
نزدیکای ساعت ۹ بود که قراره اون مرد بیاد...راستی من ۱۷ سالمه و تازه ۸ ماه دیگه تولدمه و ۱۸ سالم میشه....توی ۱۸ سالگی دیگه پرورشگاه بی پرورشگاه واسهی همین زودتر دوست دارم برم البته به عنوان یک ۱۷ ساله.
جئون ویو
لباسام رو پوشیدم و ماشین رو گرفتم و به سمت پرورشگاه روندم وقتی به اونجا رسیدم فضای خیلی بامزهای داشت اونجا همینطور که تو فکر بودم یهو یه زن جلوم ظاهر شد...
( & علامت اون زنه که مدیر پرورشگاهه )
& آقای جئون.
_ عام سلام
& بفرمایین بفرمایین......اینها بچههای ۱۶ تا ۱۷ سالمون هستن.
_ اینو میخوام.. ( اشاره به ات )
+ م..من؟
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🫂
پارت ¹
ات ویو
صبح خسته کنندهای بود...ساعت ۸ صبح از رخت خوابم بلند شدم و صورتمو آب زدم و به سمت سرویس رفتم.....کار های لازم رو کردم و بیرون اومدم.....خودم میدونم که روز استرسی در پیش دارم ولی ممکنه امروز به یک خانواده پذیرفته شم...خب من توی یک پرورشگاه زندگی میکنم و توی ۵ سالگیم پدر و مادرم ووی تصادف مردن و من تنها شدم واسهی همین هم از ۵ سالگیم توی پرورشگاه بودم.....امروز یکی از شرکت دارای بزرگ کشور قراره بیاد و یکی از این بچه ها رو به سرپرستی بگیره امیدوارم اون من باشم ولی خیلی هم مطمئن نیستم..
ویو جئون
امروز قراره به یک پرورشگاه برم....حقیقتا احساس تنهایی میکنم چرا دروغ؟
ات ویو
نزدیکای ساعت ۹ بود که قراره اون مرد بیاد...راستی من ۱۷ سالمه و تازه ۸ ماه دیگه تولدمه و ۱۸ سالم میشه....توی ۱۸ سالگی دیگه پرورشگاه بی پرورشگاه واسهی همین زودتر دوست دارم برم البته به عنوان یک ۱۷ ساله.
جئون ویو
لباسام رو پوشیدم و ماشین رو گرفتم و به سمت پرورشگاه روندم وقتی به اونجا رسیدم فضای خیلی بامزهای داشت اونجا همینطور که تو فکر بودم یهو یه زن جلوم ظاهر شد...
( & علامت اون زنه که مدیر پرورشگاهه )
& آقای جئون.
_ عام سلام
& بفرمایین بفرمایین......اینها بچههای ۱۶ تا ۱۷ سالمون هستن.
_ اینو میخوام.. ( اشاره به ات )
+ م..من؟
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🫂
۹۵۴
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.