سناریو فیک:قضیه جیپ
سناریو فیک:قضیه جیپ
ویو
سلام من یه جون ۲۲ساله ام توی یه رستوران گارسون ام چند وقتی بود که به پول احتیاج داشتم از رئیسم خواهش کردم که حقوقمو زود تر بده اونم گفت که باید دو شیفت دیگه وایسم تا بهم بده منم دو شیفت دیگه وایسادم ساعت تقریبا ۳ صبح بود دیگه کارم تموم شده بود رفتم حقوقمون از رئیس گرفتم رفتم خیلی خسته بودم حال نداشتم منتظر تاکسی وایسم برای همین رفتم یه جیپ گرفتم جیپ ها هم آرزوت ترن و هم زود تر میرن منم رفتم توی ایستگاه جیپ وایسادم یه دودیقه منتظر وایسادم بعد جیپ امد سوار شدم من با دوتا زن که یکی از زن ها بچه داشت و با یه مرد توی جیپ بودم توی جیپ نشسته بودیم که یه زن که تقریبا هیچ موی نداشت و لباس بیمارستان پوشیده بود توی ایستگاه برای جیپ دست گرفته بود راننده جیپ هم برای زن وایساد اما قبل از اینکه زن سوار بشه راننده پاشو گذاشت روی گاز خیلی سریع راه افتاد برای همه ی مای که توی جیپ بودیم عجیب بود که چرا راننده نذاشت زن سوار بشه یکی از زن ها از راننده پرسید
"آقا چرا نذاشتید زنه سوار شده"
زنه این سوالو پرسید که راننده جواب داد
"اون زنه از تیمارستان فرار کرده بود نمیتونستم بزارم سوار شه(با ترس حرف میزد)"
جواب راننده واقعا همون رو متعجب کرد اون زنه از تیمارستان فرار کرده بوده برای همین همچین لباسی پوشیده بود توی این فکرا بودم که بچه یکی از زنا گفت
"مامان اونجا رو"
بچه دستش رو به سمت بیرون اشاره کرد همون برگشتیم نگاه کردیم همه ما دیدیم که همون زنه داشت چهار دست پا به سمت چیپ میآمد خیلی عجیب بود کسی با دویدن شاید بتونه به جیپ برسه ولی چهار دست پا غیر ممکنه بعد یه نگاهی به راننده کردم دیدم که راننده اونم دیده و راننده سریع پاشو گذاشت روی گاز با تمام سرعت رفت بعد وقتی دوباره برگشتم دیدم که همون زنه با سرعت بیشتری داره چهار دست پا به سمت ماشین میاد غیر ممکن سرعت زنه خیلی زیاد داشت به جیپ نزدیک میشد خیلی به جیپ نزدیک بود همون ترسیده بودیم داشتیم همیم طوری به زنه نگاه میکردیم که زنه پرید به جیپ پشت جیپ به پنجره بزرگ بود که اون زنه با چاقوی که توی دستش داشت پنجره رو شکست خیلی وحشتناک بود زنه یه چاقوی خونی داشت به ما نزدیک میشد منم دل جرعتمو جمع کردم کوله پشتی که داشتم رو ورداشتم کوبوندم به صورت زنه که پرت شد از جیپ بیرون و راننده سرعتشون زیاد کرد و دیگه اون زنو ندیدم بعد وقتی رسیدیم به یه سوپر مارکت از جیپ پیدا شدم و رفتم توی سوپر مارکت آب خریدم بعد تصمیم گرفتم که برم قضیه رو به کسی که توی سوپر مارکت کار میکنه بگم رفتم پیشش همه چیو بهش گفتم بعد چیزی گفت که هیچ وقت از یادم نمیره بهم گفت
*ادامه دارد توی پارت بعد میگم
بعدی رو بزارم....؟؟
ویو
سلام من یه جون ۲۲ساله ام توی یه رستوران گارسون ام چند وقتی بود که به پول احتیاج داشتم از رئیسم خواهش کردم که حقوقمو زود تر بده اونم گفت که باید دو شیفت دیگه وایسم تا بهم بده منم دو شیفت دیگه وایسادم ساعت تقریبا ۳ صبح بود دیگه کارم تموم شده بود رفتم حقوقمون از رئیس گرفتم رفتم خیلی خسته بودم حال نداشتم منتظر تاکسی وایسم برای همین رفتم یه جیپ گرفتم جیپ ها هم آرزوت ترن و هم زود تر میرن منم رفتم توی ایستگاه جیپ وایسادم یه دودیقه منتظر وایسادم بعد جیپ امد سوار شدم من با دوتا زن که یکی از زن ها بچه داشت و با یه مرد توی جیپ بودم توی جیپ نشسته بودیم که یه زن که تقریبا هیچ موی نداشت و لباس بیمارستان پوشیده بود توی ایستگاه برای جیپ دست گرفته بود راننده جیپ هم برای زن وایساد اما قبل از اینکه زن سوار بشه راننده پاشو گذاشت روی گاز خیلی سریع راه افتاد برای همه ی مای که توی جیپ بودیم عجیب بود که چرا راننده نذاشت زن سوار بشه یکی از زن ها از راننده پرسید
"آقا چرا نذاشتید زنه سوار شده"
زنه این سوالو پرسید که راننده جواب داد
"اون زنه از تیمارستان فرار کرده بود نمیتونستم بزارم سوار شه(با ترس حرف میزد)"
جواب راننده واقعا همون رو متعجب کرد اون زنه از تیمارستان فرار کرده بوده برای همین همچین لباسی پوشیده بود توی این فکرا بودم که بچه یکی از زنا گفت
"مامان اونجا رو"
بچه دستش رو به سمت بیرون اشاره کرد همون برگشتیم نگاه کردیم همه ما دیدیم که همون زنه داشت چهار دست پا به سمت چیپ میآمد خیلی عجیب بود کسی با دویدن شاید بتونه به جیپ برسه ولی چهار دست پا غیر ممکنه بعد یه نگاهی به راننده کردم دیدم که راننده اونم دیده و راننده سریع پاشو گذاشت روی گاز با تمام سرعت رفت بعد وقتی دوباره برگشتم دیدم که همون زنه با سرعت بیشتری داره چهار دست پا به سمت ماشین میاد غیر ممکن سرعت زنه خیلی زیاد داشت به جیپ نزدیک میشد خیلی به جیپ نزدیک بود همون ترسیده بودیم داشتیم همیم طوری به زنه نگاه میکردیم که زنه پرید به جیپ پشت جیپ به پنجره بزرگ بود که اون زنه با چاقوی که توی دستش داشت پنجره رو شکست خیلی وحشتناک بود زنه یه چاقوی خونی داشت به ما نزدیک میشد منم دل جرعتمو جمع کردم کوله پشتی که داشتم رو ورداشتم کوبوندم به صورت زنه که پرت شد از جیپ بیرون و راننده سرعتشون زیاد کرد و دیگه اون زنو ندیدم بعد وقتی رسیدیم به یه سوپر مارکت از جیپ پیدا شدم و رفتم توی سوپر مارکت آب خریدم بعد تصمیم گرفتم که برم قضیه رو به کسی که توی سوپر مارکت کار میکنه بگم رفتم پیشش همه چیو بهش گفتم بعد چیزی گفت که هیچ وقت از یادم نمیره بهم گفت
*ادامه دارد توی پارت بعد میگم
بعدی رو بزارم....؟؟
۸.۵k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.