زندگی یک شیطان
پارت 35
-میشه واضح تر بگین
-اصن منظورتونو نمی فهمم
-کوک توضیح بده
2عااااا کوک بگو دیگه
*خاله
2چیه خب بگو
*هوففففففف
*گوش کن
*تو وقتی ب دنیا اومدی یه مهره شیطانی هم تو قلبت ب وجود اومد اون شیطان تا ی زمانی خودشو کنترل کرد ولی وقتی 6 سالت بود اون شیطان شروع کرد ب کارای عجیب غریب کردن مثلا مرگ پدر مارت
2کوک نگفتم که اینقدر با جزئیات بگو
2بزا من ادامشو بگم
2شیطان درون تو تو 6 سالگیت شروع کرد ب انجام یسری کارا و کوک که همیشه پیشت بود اینو فهمید و بعد مرگ پدر مادرت داییت این موضوع رو فهمید و یه جادو کر برات ی طلسم 20 ساله گذاشت و تقریباً دو ماه دیگه وقت طلسم تموم میشه
-......
2اما نگران نباش وقتش که رسید اونو از وجودت خارج می کنیم
ویو پگی
ذهنم درگیر ی چیز دیگه بود کمی سکوت کردم و بعدش ازشون تشکر کردم و خداحافظی کردم با کوک رفتیم توی ی اتاق کوک نشست رو صندلی و حرفو بهش گفتم
-کوک
*چیه
-ادامه حرفتو بزن
*کدوم حرف
-همون که گفتی
-مرگ پدر مادرم خب بعدشو بگو
*خب لازم نیست بدونی
-کوک لازمه بهم بگو
*ی بار بهت گفتم دوست ندارم حرفمو دوباره تکرار کنم
-ولی کوک من حق دارم بدونم چ بلایی سر پدر مادرم اومده (با بغض)
*عاهههههه
ویو کوک
مجبور شدم بهش بگم
*اون شیطانی که تو وجودت بود کم کم می خواست بیاد بیرون و عصبی بود و وقتی اومد بیرون خونتون آتیش گرفت و پدر مادرو و برادرت تو اون آتیش سوزی سوختن
-.....
-یعنی من باعث مرگ اونا شدم
*نه نه نه تو نه اون شیطان درونت
-یعنی من اونارو کشتم (با گریه)
*نه می گم شیطان درونت اونارو کشت
-یعنی من الان قاتلم😭😭😭
*نه ی لحظه گریه نکن گوش کن
-چراااااا آخه چرا من باید پدر مادر خودمو بکشم😭😭😭😭
*نه گوش کن می گم تو نکشتی
ویو کوک
افتاد زمینو زانو هاشو بغل کرد و گریه کرد منم از خود بی خود شدمو رفتم پیشش سرشو گرفتم تا حرف بزنم ولی اون اصن گوش نمی کرد بی اراده سرشو بغل کردم حس خوبی داشت نمی دونم چرا ولی فک کنم کمی دوسش داشتم البته کمی نه بیخیال ازش متنفرم
ویو پگی
داشتم گریه میکردم ک کوک اومد بغلم کرد بوی خوبی میداد همینطور حس خوبی هم داشت بعد دو سه دیقه آروم شدم و کوک ولم کرد بعد خودشم نشست کنارمو سرشو ب دیوار تکیه داد و گفت
*تو پدر مادرتو نکشتی همش تقصیر همونیه که میدونی حتی اسمشم چندشه
-کوک من دوماه دیگه چی میشم
*شیطان درونت کشته میشه و دوباره انسان عادی میشی و برمیگردی ب دنیای خودت
-.......
ادامه دارد........
ببخشید کوتاه شد
-میشه واضح تر بگین
-اصن منظورتونو نمی فهمم
-کوک توضیح بده
2عااااا کوک بگو دیگه
*خاله
2چیه خب بگو
*هوففففففف
*گوش کن
*تو وقتی ب دنیا اومدی یه مهره شیطانی هم تو قلبت ب وجود اومد اون شیطان تا ی زمانی خودشو کنترل کرد ولی وقتی 6 سالت بود اون شیطان شروع کرد ب کارای عجیب غریب کردن مثلا مرگ پدر مارت
2کوک نگفتم که اینقدر با جزئیات بگو
2بزا من ادامشو بگم
2شیطان درون تو تو 6 سالگیت شروع کرد ب انجام یسری کارا و کوک که همیشه پیشت بود اینو فهمید و بعد مرگ پدر مادرت داییت این موضوع رو فهمید و یه جادو کر برات ی طلسم 20 ساله گذاشت و تقریباً دو ماه دیگه وقت طلسم تموم میشه
-......
2اما نگران نباش وقتش که رسید اونو از وجودت خارج می کنیم
ویو پگی
ذهنم درگیر ی چیز دیگه بود کمی سکوت کردم و بعدش ازشون تشکر کردم و خداحافظی کردم با کوک رفتیم توی ی اتاق کوک نشست رو صندلی و حرفو بهش گفتم
-کوک
*چیه
-ادامه حرفتو بزن
*کدوم حرف
-همون که گفتی
-مرگ پدر مادرم خب بعدشو بگو
*خب لازم نیست بدونی
-کوک لازمه بهم بگو
*ی بار بهت گفتم دوست ندارم حرفمو دوباره تکرار کنم
-ولی کوک من حق دارم بدونم چ بلایی سر پدر مادرم اومده (با بغض)
*عاهههههه
ویو کوک
مجبور شدم بهش بگم
*اون شیطانی که تو وجودت بود کم کم می خواست بیاد بیرون و عصبی بود و وقتی اومد بیرون خونتون آتیش گرفت و پدر مادرو و برادرت تو اون آتیش سوزی سوختن
-.....
-یعنی من باعث مرگ اونا شدم
*نه نه نه تو نه اون شیطان درونت
-یعنی من اونارو کشتم (با گریه)
*نه می گم شیطان درونت اونارو کشت
-یعنی من الان قاتلم😭😭😭
*نه ی لحظه گریه نکن گوش کن
-چراااااا آخه چرا من باید پدر مادر خودمو بکشم😭😭😭😭
*نه گوش کن می گم تو نکشتی
ویو کوک
افتاد زمینو زانو هاشو بغل کرد و گریه کرد منم از خود بی خود شدمو رفتم پیشش سرشو گرفتم تا حرف بزنم ولی اون اصن گوش نمی کرد بی اراده سرشو بغل کردم حس خوبی داشت نمی دونم چرا ولی فک کنم کمی دوسش داشتم البته کمی نه بیخیال ازش متنفرم
ویو پگی
داشتم گریه میکردم ک کوک اومد بغلم کرد بوی خوبی میداد همینطور حس خوبی هم داشت بعد دو سه دیقه آروم شدم و کوک ولم کرد بعد خودشم نشست کنارمو سرشو ب دیوار تکیه داد و گفت
*تو پدر مادرتو نکشتی همش تقصیر همونیه که میدونی حتی اسمشم چندشه
-کوک من دوماه دیگه چی میشم
*شیطان درونت کشته میشه و دوباره انسان عادی میشی و برمیگردی ب دنیای خودت
-.......
ادامه دارد........
ببخشید کوتاه شد
۱۹.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.