رمان نجاتگر قلب
رمان نجاتگر قلب
part23
.......تا ساعت 6وقت
داری وگرنه اون میمیره.
+سر نخت چیه؟
£یه مکانه. کِشو داره
ولی توش تخته.
سر نخ رو که گفت ولش
کردم.
داشت میرفت که
گفت:
£تاکید میکنم.تا ساعت
6بیشتر وقت نداریا.
آها راستی یادم رفت
بهت بگم ما با تفنگ و
چاقو و اینجور چیزا
نمیکشیمش،وقتی
که سون جو رو توی
اون مکان بذاریم خودش
خود به خود میمیره.
اینم یه سر نخ دیگه.
امیدوارم بتونی
پیداش کنی.ولی حتی
اگه جواب سر نخ رو
هم پیدا کنی اونو زنده
پیدا نمیکنی.
و رفت.
کشویی که توش تخت داره؟
یعنی چی؟
برگشتم خونه.
¶چی شد؟ پیداش
نکردی؟
+نه ولی.....
÷وایییی نونا.دلم برات
خیلی تنگ شده.
یعنی تو کجا هستی؟
¶صبر کن حرفشو بزنه
و انقدر فاز بد نده.
ولی چی؟
+ولی یکی اونجا بود
که بهم دو تا سر نخ
داد.
¶یه لحظه صبر کن.
و رفت یه دفتر آورد.
¶خب حالا بگو.
+گفتش که یه مکانیه
که کِشو داره ولی توش
تخته.
¶یعنی کِشوعه تخت وجود
داره آره؟
+آره فکر کنم.
¶سر نخ دومی چیه؟
+گفتش که تا ساعت 6
صبح وقت دارم تا پیداش
کنم وگرنه میمیره.
بعدش گفت که سون جو
با چاقو و تفنگ نمیمیره
بلکه وقتی بذارنش توی
اون مکان میمیره.
¶پس یعنی اون مکان
یا خیلی گرمه و یا
خیلی سرده که باعث
میشه سون جو بمیره.
÷صبر کن ببینم.اون
گفته یه مکانیه که توی
کِشو هشت تخت داره....
....پس یعنی نونام رو
میزارن توی همون کِشو
هایی که تخت داره.و
اینکه گفته گفتن توی اون
مکان که بزارنش خودش
خود به خود میمیره.
درسته؟
+آره.
÷بذار فکر کنم.....امممم...
¶سرد خونه.
+چی؟
¶جواب سردخونست.چون
گفته کِشو هایی وجود
داره که توش تخت
داره و.........
+و چی؟
¶و اینکه الان ساعت 12
شبه.
÷خب که چی؟
¶اگر یک انسان زنده
6ساعت توی سردخونه
باشه میمیره و برای همین
بهت گفته تا 6صب وقت
داری.
÷مطمئنی؟
¶ناسلامتی پزشکی
خوندما.
سون جو ویو:
چشمامو باز کردم.
وایی خدا.
اینجا چقدر سرده.
من کجام ؟
چرا همه جا........
این داستان ادامه دارد..........❤️
part23
.......تا ساعت 6وقت
داری وگرنه اون میمیره.
+سر نخت چیه؟
£یه مکانه. کِشو داره
ولی توش تخته.
سر نخ رو که گفت ولش
کردم.
داشت میرفت که
گفت:
£تاکید میکنم.تا ساعت
6بیشتر وقت نداریا.
آها راستی یادم رفت
بهت بگم ما با تفنگ و
چاقو و اینجور چیزا
نمیکشیمش،وقتی
که سون جو رو توی
اون مکان بذاریم خودش
خود به خود میمیره.
اینم یه سر نخ دیگه.
امیدوارم بتونی
پیداش کنی.ولی حتی
اگه جواب سر نخ رو
هم پیدا کنی اونو زنده
پیدا نمیکنی.
و رفت.
کشویی که توش تخت داره؟
یعنی چی؟
برگشتم خونه.
¶چی شد؟ پیداش
نکردی؟
+نه ولی.....
÷وایییی نونا.دلم برات
خیلی تنگ شده.
یعنی تو کجا هستی؟
¶صبر کن حرفشو بزنه
و انقدر فاز بد نده.
ولی چی؟
+ولی یکی اونجا بود
که بهم دو تا سر نخ
داد.
¶یه لحظه صبر کن.
و رفت یه دفتر آورد.
¶خب حالا بگو.
+گفتش که یه مکانیه
که کِشو داره ولی توش
تخته.
¶یعنی کِشوعه تخت وجود
داره آره؟
+آره فکر کنم.
¶سر نخ دومی چیه؟
+گفتش که تا ساعت 6
صبح وقت دارم تا پیداش
کنم وگرنه میمیره.
بعدش گفت که سون جو
با چاقو و تفنگ نمیمیره
بلکه وقتی بذارنش توی
اون مکان میمیره.
¶پس یعنی اون مکان
یا خیلی گرمه و یا
خیلی سرده که باعث
میشه سون جو بمیره.
÷صبر کن ببینم.اون
گفته یه مکانیه که توی
کِشو هشت تخت داره....
....پس یعنی نونام رو
میزارن توی همون کِشو
هایی که تخت داره.و
اینکه گفته گفتن توی اون
مکان که بزارنش خودش
خود به خود میمیره.
درسته؟
+آره.
÷بذار فکر کنم.....امممم...
¶سرد خونه.
+چی؟
¶جواب سردخونست.چون
گفته کِشو هایی وجود
داره که توش تخت
داره و.........
+و چی؟
¶و اینکه الان ساعت 12
شبه.
÷خب که چی؟
¶اگر یک انسان زنده
6ساعت توی سردخونه
باشه میمیره و برای همین
بهت گفته تا 6صب وقت
داری.
÷مطمئنی؟
¶ناسلامتی پزشکی
خوندما.
سون جو ویو:
چشمامو باز کردم.
وایی خدا.
اینجا چقدر سرده.
من کجام ؟
چرا همه جا........
این داستان ادامه دارد..........❤️
۳.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.