کوچولو من
کوچولو من
part 2
( جونگ سوک ویو )
امروز تمرین داشتم گفتم به سو وو هم بگم بیاد رفتم داخل اتاقش که دیدم دقیقا مثل یه بزقاله روی تخت دراز کشیده بود
سوک: هوی بزقاله میخوام برم تمرین تو هم بیا
سو وو: مشتاق همراهی با شما نیستم
سوک: بیخیال بزقاله یونگی و سانگ جون هم هستن مسابقه میدیم ثابت کن توی تیر اندازی خوبی
سو وو: نیاز به ثابت کردن نیست ولی خب باشه برو منم الان میام
سوک: اوکی فقط سریع تو که دوست نداری رقابت رو به عقب بندازی
سو وو: برووووووووووووو ( از تخت پایین اومده و به سمت مخاطب رفته )
سوک: رفتم رفتم
از اتاق رفتم بیرون
( سو وو ویو )
لباس مناسب رو پوشیدم و رفتم پایین سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت محل تمرین
( یونگی ویو )
منتظر نشسته بودم
یونگی: وای سانگ ( سانگ جون ) چرا نمیان پوسیدم بابا
سانگ: من بابات نیستم و به سوک زنگ زدم گفت پنچ دقیقه دیگه میرسیم
یونگی: اون از این گوه ها زیاد میخوره
سانگ: هوی با داداشم درست صحبت کن مردک
یونگی: اوکی زردک ولی دیگه رو من حساب نکن
سانگ: به تو چه داداش کوچولوی خودمی دلم میخواد
یونگی: از دست تو هیونگ
همین جوری مشغول بحث بودیم که در باز شد و به بلاخره اومدن
سانگ: چه برامون اورده ای ای سوک
سوک: تشریف آورده ام
سانگ: نه دیگه این بدرد نمیخوره چه خبر خانم خوشگله
سو وو: هیچ بجز اینکه به زور اوردنمون اینجا
سانگ: هوی سوک تو سو وو رو بزور اوردی ؟!
سوک: نه فقط متقاعدش کردم که بیاد
گرم صحبت بودن که
گفتم: ......
ببشید به خدا بیشتر از ده بار نوشتم ولی آپ نمیکرد
part 2
( جونگ سوک ویو )
امروز تمرین داشتم گفتم به سو وو هم بگم بیاد رفتم داخل اتاقش که دیدم دقیقا مثل یه بزقاله روی تخت دراز کشیده بود
سوک: هوی بزقاله میخوام برم تمرین تو هم بیا
سو وو: مشتاق همراهی با شما نیستم
سوک: بیخیال بزقاله یونگی و سانگ جون هم هستن مسابقه میدیم ثابت کن توی تیر اندازی خوبی
سو وو: نیاز به ثابت کردن نیست ولی خب باشه برو منم الان میام
سوک: اوکی فقط سریع تو که دوست نداری رقابت رو به عقب بندازی
سو وو: برووووووووووووو ( از تخت پایین اومده و به سمت مخاطب رفته )
سوک: رفتم رفتم
از اتاق رفتم بیرون
( سو وو ویو )
لباس مناسب رو پوشیدم و رفتم پایین سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت محل تمرین
( یونگی ویو )
منتظر نشسته بودم
یونگی: وای سانگ ( سانگ جون ) چرا نمیان پوسیدم بابا
سانگ: من بابات نیستم و به سوک زنگ زدم گفت پنچ دقیقه دیگه میرسیم
یونگی: اون از این گوه ها زیاد میخوره
سانگ: هوی با داداشم درست صحبت کن مردک
یونگی: اوکی زردک ولی دیگه رو من حساب نکن
سانگ: به تو چه داداش کوچولوی خودمی دلم میخواد
یونگی: از دست تو هیونگ
همین جوری مشغول بحث بودیم که در باز شد و به بلاخره اومدن
سانگ: چه برامون اورده ای ای سوک
سوک: تشریف آورده ام
سانگ: نه دیگه این بدرد نمیخوره چه خبر خانم خوشگله
سو وو: هیچ بجز اینکه به زور اوردنمون اینجا
سانگ: هوی سوک تو سو وو رو بزور اوردی ؟!
سوک: نه فقط متقاعدش کردم که بیاد
گرم صحبت بودن که
گفتم: ......
ببشید به خدا بیشتر از ده بار نوشتم ولی آپ نمیکرد
۲.۰k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.