بازگشت تو پارت ٨
#بازگشت_تو #پارت_٨
از اونم ی کپی گرفتمو گزاشتم رو میزش هنوز بیدار نشده بود خودمم نمیخواستم بیدارش کنم کامپیوتر ک خاموش شد برای اینکه بیدار شه کیفمو محکم زدم رو میز اونقدر صدای وحشتناکی درست کرده بود ک از خواب بپره و قصدم هم همین بود اما ن در حدی ک از رو صندلی از روی ترس بیوفته
وقتی ک افتاد خنده ام گرفت اما خودمو جمع و جور کردم اونم جوری رفتار کرد ک انگار از اول رو زمین نشسته بود بلند شد و خودشو تکوند و گفت
-بالاخره تموم شد؟
+اگ کاری نخواید بدید بله
-خسته شدین؟
+ن اصلا الانم شاد و شنگولم معلوم نیس
-خسته میشی خیلی عصبی میشی
با اخم نگاش کردمو کیفمو برداشتم و اسانسورو زدم رفتم در اسانسور بسته شد اما طولی نکشید ک دوباره تو همون طبقه باز شد اینبار امیر علی جلوی در بود
-منو یادتون رفت
+باید یادم باشه؟
-حواس پرتین دیگ
حرفی نزدم از اسانسور اومدم بیرون اونم رفت سمت مشینشو منم رفتم ک تاکسی بگیرم
همینجور خواب الود وایستاده بودم ک ماشین امیر علی جلوی پام وایستاد
-بیاید میرسونمتون
+خیلی ممنونم
-خیلی ممنونم چیه شبه سوار شید
+ن ممنونم
-خوهش نکردم این ی دستوره ک مدیرتون داره میده
+اخه
-بفرمایید
سوار شدم و راه افتادیم اونقدر خسته بودم ک حوصله نداشتم ب کارای امیر علی غر بزنم
ادرسو بهش گفتم
و رسیدیم
توهمون لحظه ک ماشین واستاد شهرام از در خونمون اومد بیرون و منو تو ماشین دید
+ای واااای
-چیزی جا گزاشتین
+ن .....پسر عموم
-پسر عموتونو جا گزاشتین
با حالت گریه بهش گفتم
+اععععع الان وقت در اوردن حرص من نیس
-مگه چیه پسر عموت
+قبلا ازم خواستگاری کرد جواب رد شنید حالا هنوز هم ول کن نیس -مزاحم میشه
+اوهوم ولش کن مرسی از اینک رسوندید خدافظ
خواستم بیام بیرون ک گفت
-صبر کن
+هوم؟
-ی لبخند بزن
+اصلا حوصلشو ندارم
-ب حرفم گوش کن
ی للخند زورکی زدم اونم لبخند زد گفت
-حالا کیفتو بزار برو
+چرااا؟
-مگه نمیخوای از دستش راحت شی؟
+خب چ ربطی ب کیفم داره؟
-داره کیفتو بزار برو
+اوووف از دست تو بازچ بلایی میخوای سرم بیاری
-برو دختر
از ماشین پیاده شدم چهره های شهرام تو هم رفته بود و جلو در ایستاده بود
+سلام باز اومدی چوقولی منو بکنی
-این یارو کیه
+اول جواب سلاممو بده
-مثلا سلام این کیه
+مثلا ب تو ربطی نداره برو کنار میخوام برم تو
تو همین لحظه ی صدایی شنیدم ک گفت
ادامه در کامنت #maryam
از اونم ی کپی گرفتمو گزاشتم رو میزش هنوز بیدار نشده بود خودمم نمیخواستم بیدارش کنم کامپیوتر ک خاموش شد برای اینکه بیدار شه کیفمو محکم زدم رو میز اونقدر صدای وحشتناکی درست کرده بود ک از خواب بپره و قصدم هم همین بود اما ن در حدی ک از رو صندلی از روی ترس بیوفته
وقتی ک افتاد خنده ام گرفت اما خودمو جمع و جور کردم اونم جوری رفتار کرد ک انگار از اول رو زمین نشسته بود بلند شد و خودشو تکوند و گفت
-بالاخره تموم شد؟
+اگ کاری نخواید بدید بله
-خسته شدین؟
+ن اصلا الانم شاد و شنگولم معلوم نیس
-خسته میشی خیلی عصبی میشی
با اخم نگاش کردمو کیفمو برداشتم و اسانسورو زدم رفتم در اسانسور بسته شد اما طولی نکشید ک دوباره تو همون طبقه باز شد اینبار امیر علی جلوی در بود
-منو یادتون رفت
+باید یادم باشه؟
-حواس پرتین دیگ
حرفی نزدم از اسانسور اومدم بیرون اونم رفت سمت مشینشو منم رفتم ک تاکسی بگیرم
همینجور خواب الود وایستاده بودم ک ماشین امیر علی جلوی پام وایستاد
-بیاید میرسونمتون
+خیلی ممنونم
-خیلی ممنونم چیه شبه سوار شید
+ن ممنونم
-خوهش نکردم این ی دستوره ک مدیرتون داره میده
+اخه
-بفرمایید
سوار شدم و راه افتادیم اونقدر خسته بودم ک حوصله نداشتم ب کارای امیر علی غر بزنم
ادرسو بهش گفتم
و رسیدیم
توهمون لحظه ک ماشین واستاد شهرام از در خونمون اومد بیرون و منو تو ماشین دید
+ای واااای
-چیزی جا گزاشتین
+ن .....پسر عموم
-پسر عموتونو جا گزاشتین
با حالت گریه بهش گفتم
+اععععع الان وقت در اوردن حرص من نیس
-مگه چیه پسر عموت
+قبلا ازم خواستگاری کرد جواب رد شنید حالا هنوز هم ول کن نیس -مزاحم میشه
+اوهوم ولش کن مرسی از اینک رسوندید خدافظ
خواستم بیام بیرون ک گفت
-صبر کن
+هوم؟
-ی لبخند بزن
+اصلا حوصلشو ندارم
-ب حرفم گوش کن
ی للخند زورکی زدم اونم لبخند زد گفت
-حالا کیفتو بزار برو
+چرااا؟
-مگه نمیخوای از دستش راحت شی؟
+خب چ ربطی ب کیفم داره؟
-داره کیفتو بزار برو
+اوووف از دست تو بازچ بلایی میخوای سرم بیاری
-برو دختر
از ماشین پیاده شدم چهره های شهرام تو هم رفته بود و جلو در ایستاده بود
+سلام باز اومدی چوقولی منو بکنی
-این یارو کیه
+اول جواب سلاممو بده
-مثلا سلام این کیه
+مثلا ب تو ربطی نداره برو کنار میخوام برم تو
تو همین لحظه ی صدایی شنیدم ک گفت
ادامه در کامنت #maryam
۱۶.۶k
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.