بازگشت تو پارت ٧
#بازگشت_تو #پارت_٧
با کلی عصبانیت گوشیمو برداشتم ب نهال زنگ زدم
ی بوق.....دو بوق.....سه بوق
بالاخره جواب داد
-الو سلام نفس خانوم کار و بار چطوره
+سلام نهال اصلا حوصله شوخی ندارم فقط زنگ زدم بگم ک کارم امروز زیاده شاید تا شب هم طول بکشه شاید هم زود تموم شه ب مامان و بابا بگو ک نگران نشن البته اگه بشن با ماجرای دیشب بعید میدونم
-اخ اخ چ بی اعصاب باشه میگم بهشون
+کاری نداری
-ن خدافظ
+خدافظ
برگه رو گزاشتم جلو و با بی حوصلگی شروع کردم چشمام میسوخت ای خدا لعنتت کنه
دستام داشت قطع میشد ولی کارم تموم نشد عرقبه های ساعت مثل جت حرکت میکردن
ساعت نزدیکای ٨شب بود ک کارم تموم شد ی پرینت ازش گرفتم جلوی در اتاقش واستادم کلش تو لب تاپ بود با ی عینک کاؤچو
در زدم سرشو اورد بالا
-بفرمایید؟
+کارم تموم شد میتونم برم
-میتونم ببینم
+بله بفرمایید
برگه رو بهش دادم لحظه ای سکوت کرد
+میتونم برم
-ن
+چرا؟؟؟
-اگه شما دیروز کارتونو کرده بودید قرارای جدید و کارای امروزو هم امروز انجام میشد ب موقع میرفتین پس کار امروزتون مونده
+اخه چرا تموم شرکت رفتن فقط من موندم
-نترسید من میمونم تا کارتون تموم شه
+ن تورو خدا میخوای نمونی اتفاقا چون هستی بیشتر میترسم چون تا وقتی هستی داری کار میدی
-بعضی موقع ها ادما ی کارایی میکنن ک باید تا چند وقت تاوان پس بدن مثل شما ،شما اگ اون روز عذرخواهیمو قبول میکردی و ب فحش منو نمیکشیدی الان مجبور نبودی تاوان پس بدی
+اونوقت تا کی باید ادامه داشته باشه ؟
-تا وقتی من تشخیص بدم
نفس عمیقی کشیدمو گفتم
+برگه کارای امروزو بدین
برگه رو ب سمتم داد زیاد نبود ولی من خیلی خسته شده بودم
نشستم پشت کامپیوتر و شروع کردم عقربه ها دوباره شروع کردن ب سرعت حرکت کردن
امیر علی از اتاقش اومد بیرونو رفت سمت ابدارخونه واقعا باورم نمیشد ک انقدر زود تسلیمش شده بودمو مثل ربات ب حرفش گوش میدادم ی لیوان قهوه اورد و گزاشت رو میزم
-بخور خستگیت در میره
رو صندلی رو ب روم نشست
+ممنون نمیخورم
-بخور از حقوقت کم نمیکنم
+شما عادت دارین از این ور سر طرفو میشکونید بعد تو دامنش گردو میریزید
یهو زد زیر خنده و گفت
چی کار کنیم دیگ
چند لحظه ب سکوت گذشت سرش تو گوشی بود اما پیش من نشسته بود
اروم اروم قهوه هم خوردم و کارم هم تموم شد دیگ ساعت١١بود و داشتم میمردم از خستگی
امیر علی هم رو صندلی خوابش برده بود کارم ک تموم شد
ادامه در پارت ٨ #maryam
با کلی عصبانیت گوشیمو برداشتم ب نهال زنگ زدم
ی بوق.....دو بوق.....سه بوق
بالاخره جواب داد
-الو سلام نفس خانوم کار و بار چطوره
+سلام نهال اصلا حوصله شوخی ندارم فقط زنگ زدم بگم ک کارم امروز زیاده شاید تا شب هم طول بکشه شاید هم زود تموم شه ب مامان و بابا بگو ک نگران نشن البته اگه بشن با ماجرای دیشب بعید میدونم
-اخ اخ چ بی اعصاب باشه میگم بهشون
+کاری نداری
-ن خدافظ
+خدافظ
برگه رو گزاشتم جلو و با بی حوصلگی شروع کردم چشمام میسوخت ای خدا لعنتت کنه
دستام داشت قطع میشد ولی کارم تموم نشد عرقبه های ساعت مثل جت حرکت میکردن
ساعت نزدیکای ٨شب بود ک کارم تموم شد ی پرینت ازش گرفتم جلوی در اتاقش واستادم کلش تو لب تاپ بود با ی عینک کاؤچو
در زدم سرشو اورد بالا
-بفرمایید؟
+کارم تموم شد میتونم برم
-میتونم ببینم
+بله بفرمایید
برگه رو بهش دادم لحظه ای سکوت کرد
+میتونم برم
-ن
+چرا؟؟؟
-اگه شما دیروز کارتونو کرده بودید قرارای جدید و کارای امروزو هم امروز انجام میشد ب موقع میرفتین پس کار امروزتون مونده
+اخه چرا تموم شرکت رفتن فقط من موندم
-نترسید من میمونم تا کارتون تموم شه
+ن تورو خدا میخوای نمونی اتفاقا چون هستی بیشتر میترسم چون تا وقتی هستی داری کار میدی
-بعضی موقع ها ادما ی کارایی میکنن ک باید تا چند وقت تاوان پس بدن مثل شما ،شما اگ اون روز عذرخواهیمو قبول میکردی و ب فحش منو نمیکشیدی الان مجبور نبودی تاوان پس بدی
+اونوقت تا کی باید ادامه داشته باشه ؟
-تا وقتی من تشخیص بدم
نفس عمیقی کشیدمو گفتم
+برگه کارای امروزو بدین
برگه رو ب سمتم داد زیاد نبود ولی من خیلی خسته شده بودم
نشستم پشت کامپیوتر و شروع کردم عقربه ها دوباره شروع کردن ب سرعت حرکت کردن
امیر علی از اتاقش اومد بیرونو رفت سمت ابدارخونه واقعا باورم نمیشد ک انقدر زود تسلیمش شده بودمو مثل ربات ب حرفش گوش میدادم ی لیوان قهوه اورد و گزاشت رو میزم
-بخور خستگیت در میره
رو صندلی رو ب روم نشست
+ممنون نمیخورم
-بخور از حقوقت کم نمیکنم
+شما عادت دارین از این ور سر طرفو میشکونید بعد تو دامنش گردو میریزید
یهو زد زیر خنده و گفت
چی کار کنیم دیگ
چند لحظه ب سکوت گذشت سرش تو گوشی بود اما پیش من نشسته بود
اروم اروم قهوه هم خوردم و کارم هم تموم شد دیگ ساعت١١بود و داشتم میمردم از خستگی
امیر علی هم رو صندلی خوابش برده بود کارم ک تموم شد
ادامه در پارت ٨ #maryam
۱۲.۲k
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.