خانزاده پارت جلددوم

🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت171 #جلد_دوم



بیخیال موهای دخترم رو بوسیدم دختر من مونسه من برای من کافی بود و نیازی به پسر نداشتم اما خانواده ای که نمیدونم این همه حرف و حدیث از کجا در می آوردند مجبورمون کرده بودند تا تن به این کار بدیم و بخوایم اینطور اذیت بشیم و عذاب بکشیم.

آیلین کمی از من فاصله گرفت و گفت من برم صبحانه آماده کنم که دور هم بخوریم...
دخترم همراهش رفت و من توی اتاق
تنها موندم و فکر کردم به خودم به زندگی به کیمیایی چطوری شده بود بلای جونم و من واقعا باورم نمیشد این دختر همون کیمیای چند سال پیش باشه
اون موقع ها خیلی معصوم و بی سر و صدا بود خجالتی بودم همیشه خدا حتی نگاه کردن به چشمای من شرم می کرد و الان اینقدر افسار پاره کرده بود و نمیشد حتی کنترلش کرد واقعاً چی بهش گذشته بود که این شده بود درد عشق بود؟ اما عشق اینجوری نیست اگه آدم عاشق کسی باشه خوشبختیش براش از همه چیز مهمتره اما اون خوشبختیه منو نمیخواست..
کیمیا که از غیبت آیلین استفاده کرده بود وارد اتاق شده در کمال ناباوری چندتا عکس کنارم روی تخت گذاشت و گفت
_ اینارو خوب تماشا کن تا دلت بخواد از اینا دارم برای خشکوندن ریشه عشق زنت بهت فکر کنم کافی باشه اینکه لخت تو بغل هم خوابیدیم مگه نه؟
نگاهم که به عکسا افتاد همه وجودم آتیش گرفت اگه اینارو آیلین میدیددیگه حرفامو باور نمی کرد و من تقاص کاری رو میدادم که نکردم سریع عکس ها را برداشتم و توی دستم مچاله کردم و گفتم

بس کن کیمیا چی میخوای از جونم لبخندی زد و گفت
_ من حرفامو قبلا بهت زدم یه کمی از تو رو می خوام توجهت علاقه ات عشقت میدونی وقتی صدای زنت تو این خونه میپیچه از عشق تو چه حسی دارم؟
احساس می کنم کسی داره کل وجودمو تکه میکنه قلبم از سینه در میاره و با خنجر پاره میکنه دلم میخواد منم عشق گذشته رک تجربه کنم
دلتنگتم و تنها دوای دلتنگیام توی دوای دلتنگیام شو تا من لب از لب باز نکنم و تا عمر دارم سکوت کنم...

نگاه عصبیمو و بهش دوخته بودم دیگه نمیشناختمش من دیگه این زن و نمی شناخت به سمت در اشاره کردم گفتم
برو از اتاق بیرون کیمیا برو بیرون تا یه بلایی سر خودم نیاوردم با یه لبخند از اتاق بیرون رفت .

🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت172 #جلد_دوممن این بار دیگه واقعا داشتم...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت173 #جلد_دومیه گردش حسابی یه خرید حسابی...

#کانال #تلگرام #رمان #خانزاده@khanzadehhe

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت170 #جلد_دومبیخیال گفت_اهورا گوشم از ای...

فرار من

P⁸- ببخشید آقایی کیم ولی میشه منو تهیونگ چند روز باهم نامزد ...

عشق ؟! نه من از عشق متنفر شدم عشق من رو نابود کرد من خاکستر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط