غریبه ای توی رستوران
#غریبه_ای_توی_رستوران
جیمین: بیا بریم یک جای خلوت
لیون: من یکبار بهت اعتماد کردم
جیمین: باشه دیگه اذیتت نمکنم فقط میخوام یچیزی بهت بگم
لیون: توی گوشم بگو
جیمین: باشه ببین من عاشقتم پشیمونم که داشتم گروگان میگرفتمت لطفا منو ببخش فردا بامن ازدواج میکنی بدون اینکه کَسی بفهمه؟
لیون: پس نامزد میشیم
همون لحظه یه غریبه صدای جیمین رو شنید و ازاین موضوح باخبر شد*
و اون نفر دوست تهیونگ بود (یعنی دوست برادر لیون!)
و بعد سریع رفت پیش تهیونگ*
و به تهیونگ گفت
دوست تهیونگ: اون پسره به خواهرت گفت فردا نامزد بشن و تو نفهمی!
تهیونگ: بعدش لیون چی گفت
دوست تهیونگ: لیون گفت باش
تهیونگ: اگه من تورو نگاییدم
دوست تهیونگ: هان؟
تهیونگ: هیچی
تهیونگ: هی من یه نقشه ایی دارم
دوست تهیونگ: بله
تهیونگ: باهم وقتی دارن نامزد میشن تقیب میکنیمشون و توی جشن میکشیم پسره بیناموس رو
دوست تهیونگ: اوه باشه
و بعد فردا میشه و تهیونگ و دوستش میرن و تقیب میکنن لیون و جیمین رو*
تهیونگ: جونگکوک *یعنی دوستش رو میگه*
جونگکوک: جانم
تهیونگ: بعدش وقتی پسره رو کشتیم میریم سراغ ابجیم این سگ میزنیمش
جونگکوک: عهههه باش چشم
و بعد رسیدن به جشن و یه ماسک دلقک گذاشتن تا کَسی نفهمه برادر لیون و دوستش اونجان*
تهیونگ: خب پسره داره میره توی دستشویی حالا بریم چاقو رو دربیار
جونگکوک: بریم تو بعدش بکشیمش
تهیونگ باش بریم
رفتن پیش جیمین دهنشو بستن
تهیونگ: هه تو با ابجی من میخوای نامزد شی
و چاقو رو کرد تو حَقِش 🙁
جیمین مُرد*
تهیونگ یه خنده ی شیطانی
جونگکوک: بیا بریم
تهیونگ باش
لیون اومد تا ببینه چیشده
اما جسد جیمین رو میبینه
و میگه
لیون: واییییییی جیمیننننننننن
خیلی گریع میکنه از پشت تهیونگ و جونگکوک میگیرنش و دهنشو میبیندن میبرنش از سالن بیرون اونم به زور
و...........
ادامه باید 135 تایی مون کنید🙂
و همون طور که گفتم♡
جیمین: بیا بریم یک جای خلوت
لیون: من یکبار بهت اعتماد کردم
جیمین: باشه دیگه اذیتت نمکنم فقط میخوام یچیزی بهت بگم
لیون: توی گوشم بگو
جیمین: باشه ببین من عاشقتم پشیمونم که داشتم گروگان میگرفتمت لطفا منو ببخش فردا بامن ازدواج میکنی بدون اینکه کَسی بفهمه؟
لیون: پس نامزد میشیم
همون لحظه یه غریبه صدای جیمین رو شنید و ازاین موضوح باخبر شد*
و اون نفر دوست تهیونگ بود (یعنی دوست برادر لیون!)
و بعد سریع رفت پیش تهیونگ*
و به تهیونگ گفت
دوست تهیونگ: اون پسره به خواهرت گفت فردا نامزد بشن و تو نفهمی!
تهیونگ: بعدش لیون چی گفت
دوست تهیونگ: لیون گفت باش
تهیونگ: اگه من تورو نگاییدم
دوست تهیونگ: هان؟
تهیونگ: هیچی
تهیونگ: هی من یه نقشه ایی دارم
دوست تهیونگ: بله
تهیونگ: باهم وقتی دارن نامزد میشن تقیب میکنیمشون و توی جشن میکشیم پسره بیناموس رو
دوست تهیونگ: اوه باشه
و بعد فردا میشه و تهیونگ و دوستش میرن و تقیب میکنن لیون و جیمین رو*
تهیونگ: جونگکوک *یعنی دوستش رو میگه*
جونگکوک: جانم
تهیونگ: بعدش وقتی پسره رو کشتیم میریم سراغ ابجیم این سگ میزنیمش
جونگکوک: عهههه باش چشم
و بعد رسیدن به جشن و یه ماسک دلقک گذاشتن تا کَسی نفهمه برادر لیون و دوستش اونجان*
تهیونگ: خب پسره داره میره توی دستشویی حالا بریم چاقو رو دربیار
جونگکوک: بریم تو بعدش بکشیمش
تهیونگ باش بریم
رفتن پیش جیمین دهنشو بستن
تهیونگ: هه تو با ابجی من میخوای نامزد شی
و چاقو رو کرد تو حَقِش 🙁
جیمین مُرد*
تهیونگ یه خنده ی شیطانی
جونگکوک: بیا بریم
تهیونگ باش
لیون اومد تا ببینه چیشده
اما جسد جیمین رو میبینه
و میگه
لیون: واییییییی جیمیننننننننن
خیلی گریع میکنه از پشت تهیونگ و جونگکوک میگیرنش و دهنشو میبیندن میبرنش از سالن بیرون اونم به زور
و...........
ادامه باید 135 تایی مون کنید🙂
و همون طور که گفتم♡
۵.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.