نام رمان:عشق محبوب من
نام رمان:عشق محبوب من
نویسنده:نازیلا پناهی
ژانر: عاشقانه
pdfتعداد صفحات :۴۰
دانلود رمان عشق محبوب من نودهشتیا
به بالا دارای یک بردار به نام محمد ۲۷ ساله دارای دو فرزند دختر و پسر در حال حاضر ساکن کانادا تورنتو میباشد و دارای خواهری به نام رزیتا۱۸ ساله متاهل و طراح لباس عروس رضا پسری با قد کشیده بدنی پرو بازوهایی پر عضله وقوی پوستی سبزه و چشمان قهوه ای مایل به عسلی موهای خرمایی وبینی متناسب با چهره مهشا احمیدی دختر ۱۵ ساله دوست و همکسلاسی نیلو فر متولد تهران دارای خانواده متوسط به بالا دارای یک خواهر به نام ارا ۱۰ ساله شیطون خنگ ویدونهه قدی متوسط پوست سفید موهای رنگ شده شرابی چشمانی خمارولبایی قلو ه ای ساسان کیایی پسری ۱۸ ساله دوست و همکلاسی رضا قدی بلند بدنی ورزید اندامی عضلانی و چشمانی عسلی تیره و پوستی سبزه شوخ شیطون و با غیرت والبته باهوش
با صدای ملایم رینگون هشدار گوشی ایفون قرمزم از خواب بیدار شدم و کش وقوسی به بدنم دادم وروری تختم نشستم و به پنجره اتاقم که به طرف خیایان بود خیره شدم افتاب زیبایی بود که روی برگای درختا تابیده بود ور نگشون رو جذاب تر کرده بود نمیخواستم از دیدن از دیدین این منظره بگذرم اما نمیشد ساعت ۳ کلاس داشتم به زور بلند شدم و اتاقم رو ترک کردم خونه ساکت بود محمد عزیزه دلم رفته بود مدرسه و بابا جانم سر کار بود و تنها مامان تو اشبز خونه بود بهظرف دستشویی رفتم بعد از شستن دست صورتم به طرفم اشبزخونه میفتم درحالی که با حوله صورتی نازم صورتم رو خشک میکردم به مامان گفتم من سلام لی لی جونم لی لی جون سلام بیداری من خیر هنوز زیر پتومم چه سوالیه اخه لی لی جون خیله خب حالا بیا بشین صحونه بخور من باشه برم حاضرشم که دیرم نشه میام
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d9%85%d8%ad%d8%a8%d9%88%d8%a8-%d9%85%d9%86-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نویسنده:نازیلا پناهی
ژانر: عاشقانه
pdfتعداد صفحات :۴۰
دانلود رمان عشق محبوب من نودهشتیا
به بالا دارای یک بردار به نام محمد ۲۷ ساله دارای دو فرزند دختر و پسر در حال حاضر ساکن کانادا تورنتو میباشد و دارای خواهری به نام رزیتا۱۸ ساله متاهل و طراح لباس عروس رضا پسری با قد کشیده بدنی پرو بازوهایی پر عضله وقوی پوستی سبزه و چشمان قهوه ای مایل به عسلی موهای خرمایی وبینی متناسب با چهره مهشا احمیدی دختر ۱۵ ساله دوست و همکسلاسی نیلو فر متولد تهران دارای خانواده متوسط به بالا دارای یک خواهر به نام ارا ۱۰ ساله شیطون خنگ ویدونهه قدی متوسط پوست سفید موهای رنگ شده شرابی چشمانی خمارولبایی قلو ه ای ساسان کیایی پسری ۱۸ ساله دوست و همکلاسی رضا قدی بلند بدنی ورزید اندامی عضلانی و چشمانی عسلی تیره و پوستی سبزه شوخ شیطون و با غیرت والبته باهوش
با صدای ملایم رینگون هشدار گوشی ایفون قرمزم از خواب بیدار شدم و کش وقوسی به بدنم دادم وروری تختم نشستم و به پنجره اتاقم که به طرف خیایان بود خیره شدم افتاب زیبایی بود که روی برگای درختا تابیده بود ور نگشون رو جذاب تر کرده بود نمیخواستم از دیدن از دیدین این منظره بگذرم اما نمیشد ساعت ۳ کلاس داشتم به زور بلند شدم و اتاقم رو ترک کردم خونه ساکت بود محمد عزیزه دلم رفته بود مدرسه و بابا جانم سر کار بود و تنها مامان تو اشبز خونه بود بهظرف دستشویی رفتم بعد از شستن دست صورتم به طرفم اشبزخونه میفتم درحالی که با حوله صورتی نازم صورتم رو خشک میکردم به مامان گفتم من سلام لی لی جونم لی لی جون سلام بیداری من خیر هنوز زیر پتومم چه سوالیه اخه لی لی جون خیله خب حالا بیا بشین صحونه بخور من باشه برم حاضرشم که دیرم نشه میام
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d9%85%d8%ad%d8%a8%d9%88%d8%a8-%d9%85%d9%86-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۲.۷k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.