p9
ک یهو یکی کشیدم و سفت گرفتم فهمیدم کوکه
ک: خب خب خب من دیگه خیلی تشنمه نمیتونم تحمل کنم پس
دندوناشو کرد توی گردنم ک جیغی کشیدم و باعث شد ته برگرده سمتم و با دیدن اون صحنه چشماس دوباره ب رنگ قرمز تبدیل شد فهمیدم عصبی شده
خیلی درد داشتم همین جور داشت خونمو میمکید و دیدم ته داره با سرعت میاد سمتم اما بعدش دیگه چیزی نفهمیدم و چشام سیاهی رفت
ویو تهیونگ
رفتم و یورا رو سریع از زیر دست کوک کشیدم این طرف ک افتاد بغلم فهمیدم بیهوش شده
ته: یورا... یورا پاشو.... چشماتو باز کن
گردنش داشت خون میومد و این باعث میشد منو تحریک کنه بخوردنش
اما من نمیتونستم از اون خون بخورم نمیتونم از خون کسی ک عاشقشم بخورم
ته: تو چکار کردی عوضی*داد*
ک: هیچی فقط چند قطره از خونش خوردم
ک: اگه نمیخای بمیره زود باش با من بیا اگرم میخای بمیره ک هیچی
نمیدونستم چکار کنم اون لحظه تمام فکر و ذکرم یورا بود
پس قبول کردم و باهاش رفتم
رفتیم خونه پدریم همون جایی ک ازش متنفرم
وقتی درو باز کردن مامانم منو دید و سریع اومد سمتم
م: پسرم خودتی چقدر عوض شدی
خواست ادامه بده ک با دیدن یورا حرفشو خورد
فهمیدم مامان تحریک شده و میخاد از خونی ک داره از گردن یورا میریزه بخوره بخاطر همین سریع از بغلش رد شدم و رفتم داخل اتاق و یورا رو گذاشتم روی تخت ک کوک اومد داخل
نظر یادتون نره💙🌙
ببخشید دیر شد نتم تموم شده بود تازه گرفتم😔
ک: خب خب خب من دیگه خیلی تشنمه نمیتونم تحمل کنم پس
دندوناشو کرد توی گردنم ک جیغی کشیدم و باعث شد ته برگرده سمتم و با دیدن اون صحنه چشماس دوباره ب رنگ قرمز تبدیل شد فهمیدم عصبی شده
خیلی درد داشتم همین جور داشت خونمو میمکید و دیدم ته داره با سرعت میاد سمتم اما بعدش دیگه چیزی نفهمیدم و چشام سیاهی رفت
ویو تهیونگ
رفتم و یورا رو سریع از زیر دست کوک کشیدم این طرف ک افتاد بغلم فهمیدم بیهوش شده
ته: یورا... یورا پاشو.... چشماتو باز کن
گردنش داشت خون میومد و این باعث میشد منو تحریک کنه بخوردنش
اما من نمیتونستم از اون خون بخورم نمیتونم از خون کسی ک عاشقشم بخورم
ته: تو چکار کردی عوضی*داد*
ک: هیچی فقط چند قطره از خونش خوردم
ک: اگه نمیخای بمیره زود باش با من بیا اگرم میخای بمیره ک هیچی
نمیدونستم چکار کنم اون لحظه تمام فکر و ذکرم یورا بود
پس قبول کردم و باهاش رفتم
رفتیم خونه پدریم همون جایی ک ازش متنفرم
وقتی درو باز کردن مامانم منو دید و سریع اومد سمتم
م: پسرم خودتی چقدر عوض شدی
خواست ادامه بده ک با دیدن یورا حرفشو خورد
فهمیدم مامان تحریک شده و میخاد از خونی ک داره از گردن یورا میریزه بخوره بخاطر همین سریع از بغلش رد شدم و رفتم داخل اتاق و یورا رو گذاشتم روی تخت ک کوک اومد داخل
نظر یادتون نره💙🌙
ببخشید دیر شد نتم تموم شده بود تازه گرفتم😔
۱۴.۳k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.