p7
ک: ک اینطور پس کارت ب جایی رسیده ک منو میزنی....... باشه اما خوب هواستو جمع کن چون یک لحظه هم ریسک نمیکنم و اونو ازت میگیرم فهمیدی*رفت*
ویو کوک
هرجور شده امشب باید یورا رو از ته بگیرم
تصمیم گرفتم برم روی پشت بوم خونشون و تا تاریکی شب اونجا بمونم ب محض اینکه ته خوابید میرم مو یورا رو میارم
بد جور احساس تشنگی میکنم و ب خون اون دختر نیاز دارم اگر تا فردا عصر حتی دوقطره ازش نخورم معلوم نیست چ بلایی سرم بیاد
پرش زمانی شب
ویو یورا
ته: یورا بیا بریم بخوابیم دیگه دیر وقته
ی: اما من خوابم نمیاد تو برو بخواب
ته: خببب..... باشه اما درو قفل کن هر کسی هم در زد بیا خودمو بیدار کن
ی: باشه تو نگران نباش برو بخواب
ته اول اومد جلو ی بوسه کوچیک روی لبام زد بعدش رفت و خوابید
پرش نصف شب
ساعت ۳شب بود دیگه میخواستم برم بخوابم ک یهو در تراس باز شد برگشتم سمت تراس اما انگار باد بازش کرده رفتم ببندمش ک یکی دستمو گرفت و برد داخل تراس و دستشو گذاشت روی دهنم
ک: هیشششششش........ قول میدم فقط یکم از خونت بخورم ولی درعوضش دیگه با خودم نمیبرمت اما اگر بخای مقاومت کنی ب جاهای بدی میکشه بیب..... حالا تصمیم با خودته
سرشو نزدیک گردنم کرد اما بازم هرچی باشه من نمیتونم بزارم اون ب کارش ادامه بده
پسش زدم نمیدونم چجوری اما برای لحظه ای تمام قدرت و زوری ک داشتم جمع شد توی دستام و هلش دادم ک خورد ب نرده ها دویدم سمت در ک برم داخل اما خیلی سریع دوباره دستمو گرفت منو انداخت روی شونش و با خودش برد نمیدونم کجا میرفت انقدر ترسیده بودم ک پشت کتفشو لباسشو سفت گرفته بودم تا نیوفتم*توجه یورا فوبیا از ارتفاع داره*
رسیدیم ی ناکجا اباد و منو گذاشت روی زمین و روم خیمه زد و سریع رفت سمت گردنم لیسی بهش زد خواست دندوناشو فرو کنه ک.....
نظر یادتون نره💜
حمایتا خیلی کمه 🙁🥺💔
ویو کوک
هرجور شده امشب باید یورا رو از ته بگیرم
تصمیم گرفتم برم روی پشت بوم خونشون و تا تاریکی شب اونجا بمونم ب محض اینکه ته خوابید میرم مو یورا رو میارم
بد جور احساس تشنگی میکنم و ب خون اون دختر نیاز دارم اگر تا فردا عصر حتی دوقطره ازش نخورم معلوم نیست چ بلایی سرم بیاد
پرش زمانی شب
ویو یورا
ته: یورا بیا بریم بخوابیم دیگه دیر وقته
ی: اما من خوابم نمیاد تو برو بخواب
ته: خببب..... باشه اما درو قفل کن هر کسی هم در زد بیا خودمو بیدار کن
ی: باشه تو نگران نباش برو بخواب
ته اول اومد جلو ی بوسه کوچیک روی لبام زد بعدش رفت و خوابید
پرش نصف شب
ساعت ۳شب بود دیگه میخواستم برم بخوابم ک یهو در تراس باز شد برگشتم سمت تراس اما انگار باد بازش کرده رفتم ببندمش ک یکی دستمو گرفت و برد داخل تراس و دستشو گذاشت روی دهنم
ک: هیشششششش........ قول میدم فقط یکم از خونت بخورم ولی درعوضش دیگه با خودم نمیبرمت اما اگر بخای مقاومت کنی ب جاهای بدی میکشه بیب..... حالا تصمیم با خودته
سرشو نزدیک گردنم کرد اما بازم هرچی باشه من نمیتونم بزارم اون ب کارش ادامه بده
پسش زدم نمیدونم چجوری اما برای لحظه ای تمام قدرت و زوری ک داشتم جمع شد توی دستام و هلش دادم ک خورد ب نرده ها دویدم سمت در ک برم داخل اما خیلی سریع دوباره دستمو گرفت منو انداخت روی شونش و با خودش برد نمیدونم کجا میرفت انقدر ترسیده بودم ک پشت کتفشو لباسشو سفت گرفته بودم تا نیوفتم*توجه یورا فوبیا از ارتفاع داره*
رسیدیم ی ناکجا اباد و منو گذاشت روی زمین و روم خیمه زد و سریع رفت سمت گردنم لیسی بهش زد خواست دندوناشو فرو کنه ک.....
نظر یادتون نره💜
حمایتا خیلی کمه 🙁🥺💔
۱۳.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.