فصل 2 پارت 3
#النا
آیگو....
جیمین دست جونگ کوک رو کشید و رفتن طبقه بالا...
÷ النا...
+ بله عمو؟
÷ دنبالم بیا...
+ چشم...
شعت...عجب اتاق کاری...تو خوابم همچین چیزیو نمیشه دید...
÷ اممم...تو ایمیل گفتی میخوای یه چیزی بهم بگی...خب میشنوم!
+ اممم....راستش...
÷ اگه در موردش شک داری اصلا چیزی بهم نگو...
+ پدرم قبل از مرگش این پاکت رو بهم داد...😢😢...من هق.....من فقط به شما هق اعتماد....دارم😭😭😭😭😭💔
اومد جلو و منو بغل کرد...
÷ آروم باش....بدش به من...
+ چ...چشم😢💔
نامه رو دادم دستش...
بعد از خوندن نامه اشک توی چشمای تیله ایش جمع شد...
÷ ا...النا...
+ عمو حالتون خوبه...
÷ رو این نامه یکم گرد و خاکه...فوتش کن...
+ چشم....
نامه رو توی دستام گرفتم....آروم هوا رو فرستادم روی کاغذ کهنه...
یه گرد جادویی از روش بلند شد...
هان؟!
+ پد...ر...
÷ اون فقط یه خاطرس...😭
<دخترم....احتمالا وقتی داری منو میبینی من...توی این دنیا نیستم...میدونم که نگهداری از جونگ کوک چقدر برات سخته...
وقتشه حقیقت رو بدونی...
من....پدرت نیستم....
پدر تو شوگاس...
اون همچی رو برات توضیح میده...مواظب برادرت باش...
من .....من عقیم بودم...عموت....عموت بهم لطف کرد و تو و جونگ کوک رو به من و مادرت داد...تا پدربزرگت ما رو نکشه....من دیگه باید برم...اگه میخوای همچیو بفهمی....
ب....برو...دانشگاه هارت کیل...
من.....آخخخخخخخخ >
+پدررررررررررررررررررر😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#فصل2
#قاتل_زیبا
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
آیگو....
جیمین دست جونگ کوک رو کشید و رفتن طبقه بالا...
÷ النا...
+ بله عمو؟
÷ دنبالم بیا...
+ چشم...
شعت...عجب اتاق کاری...تو خوابم همچین چیزیو نمیشه دید...
÷ اممم...تو ایمیل گفتی میخوای یه چیزی بهم بگی...خب میشنوم!
+ اممم....راستش...
÷ اگه در موردش شک داری اصلا چیزی بهم نگو...
+ پدرم قبل از مرگش این پاکت رو بهم داد...😢😢...من هق.....من فقط به شما هق اعتماد....دارم😭😭😭😭😭💔
اومد جلو و منو بغل کرد...
÷ آروم باش....بدش به من...
+ چ...چشم😢💔
نامه رو دادم دستش...
بعد از خوندن نامه اشک توی چشمای تیله ایش جمع شد...
÷ ا...النا...
+ عمو حالتون خوبه...
÷ رو این نامه یکم گرد و خاکه...فوتش کن...
+ چشم....
نامه رو توی دستام گرفتم....آروم هوا رو فرستادم روی کاغذ کهنه...
یه گرد جادویی از روش بلند شد...
هان؟!
+ پد...ر...
÷ اون فقط یه خاطرس...😭
<دخترم....احتمالا وقتی داری منو میبینی من...توی این دنیا نیستم...میدونم که نگهداری از جونگ کوک چقدر برات سخته...
وقتشه حقیقت رو بدونی...
من....پدرت نیستم....
پدر تو شوگاس...
اون همچی رو برات توضیح میده...مواظب برادرت باش...
من .....من عقیم بودم...عموت....عموت بهم لطف کرد و تو و جونگ کوک رو به من و مادرت داد...تا پدربزرگت ما رو نکشه....من دیگه باید برم...اگه میخوای همچیو بفهمی....
ب....برو...دانشگاه هارت کیل...
من.....آخخخخخخخخ >
+پدررررررررررررررررررر😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#فصل2
#قاتل_زیبا
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۱۰.۵k
۲۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.