پارت¹⁰
پارت¹⁰
دیدم یه مرد قدبلند شسته روی مبل و تلویزیون رو روشن کرده
ترسیده بودم میخواستم ببینم کیه که پاهام لیز بودو از پله ها لیز خوردمو از اون بالا به پایین فرود اومدم
کل بدنم درد میکرد برای همین بیهوش شدم
ویو جیمین
-برو به سمت فروشگاه شیرینی
×ببخشید ولی دیروقته هانا خانم تا الان تنها بودن بهتر نیس که.......
-ادامه نده برو سریع کارمو انجام میدمو میام
کنار اون فروشگاه یه دوست قدیمی داشتم(نامجون)
شاید هنوزم یادش باشه منو
-همینجا نگه دار همینجا بمون تا من بیام
×بله،چشم
کنار قنادی خیلی بزرگ یه قهوه خونه بود که فک میکنم برای نامجونه
خیلی دلم براش تنگ شده شاید هنوز بشناسه منو،وارد قهوه خونه شدم از ظاهرش بعید بود به این بزرگی باشه و به این خوشگلی نزدیک حسابداری شدم ازش پرسیدم
-صاحب رستوران هست؟
~بله بفرمایید کاری دارید
-بگو دوست قدیمیت اومده فک کنم بشناسه منو
~همینجا بمونید تا من بیام
-اوکی
به همه جای قهوه خونه نگاهی کردم همه حداقل یه دختر باخودشون اورده بودن،یه پسر با دوتا دختر بغلش
دو پسر با یه دختر بغلشون
یه پسر با چهارتا دختر دوروبرش
و......................خیلی کثیف بازی های دیگه،کاش زودتر گارسون میومد تا از این کثافت خلاص شم
~ببخشید اقا چیزی میخورید
-صاحب رستورانو کار دارم نیومدم اینجا برای خوشگذرونی
~ایشون حالشون خوب نیس،تا یک ساعت دیگه حالشون خوب میشه
-چیزی خورده
~بله
-از همونا منم میخوام(ای بیشعور😂)
~حتما،براتون میارم
-توی ماشین جلوی در میمونم
از قهوه خونه بیرون رفتم همه دخترایی که اونجا بودن دنبالم اومدن
-چیزی چیشده همتون دنبال منید
√مستر فقط یک ساعت برای ما وقت بذار
-چی؟
√فقط یه ساعت ما که نخواستیم وقت زیادی برای ما بذارید
-مثلا توی این یه ساعت چیکار میخواید بکنید؟
√مستر نمیدونید؟؟؟؟
-نگو که!!!!!
ویو هانا،ویو جیمین
نه نه نه
(هم جیمین هم هانا دوتاشون توی این وضعیت گیر کردن )
هانا گیر اون مرد
جیمین گیر اون دخترا
به مقدار پارت لایکید پارت بعدو میزارم
دیدم یه مرد قدبلند شسته روی مبل و تلویزیون رو روشن کرده
ترسیده بودم میخواستم ببینم کیه که پاهام لیز بودو از پله ها لیز خوردمو از اون بالا به پایین فرود اومدم
کل بدنم درد میکرد برای همین بیهوش شدم
ویو جیمین
-برو به سمت فروشگاه شیرینی
×ببخشید ولی دیروقته هانا خانم تا الان تنها بودن بهتر نیس که.......
-ادامه نده برو سریع کارمو انجام میدمو میام
کنار اون فروشگاه یه دوست قدیمی داشتم(نامجون)
شاید هنوزم یادش باشه منو
-همینجا نگه دار همینجا بمون تا من بیام
×بله،چشم
کنار قنادی خیلی بزرگ یه قهوه خونه بود که فک میکنم برای نامجونه
خیلی دلم براش تنگ شده شاید هنوز بشناسه منو،وارد قهوه خونه شدم از ظاهرش بعید بود به این بزرگی باشه و به این خوشگلی نزدیک حسابداری شدم ازش پرسیدم
-صاحب رستوران هست؟
~بله بفرمایید کاری دارید
-بگو دوست قدیمیت اومده فک کنم بشناسه منو
~همینجا بمونید تا من بیام
-اوکی
به همه جای قهوه خونه نگاهی کردم همه حداقل یه دختر باخودشون اورده بودن،یه پسر با دوتا دختر بغلش
دو پسر با یه دختر بغلشون
یه پسر با چهارتا دختر دوروبرش
و......................خیلی کثیف بازی های دیگه،کاش زودتر گارسون میومد تا از این کثافت خلاص شم
~ببخشید اقا چیزی میخورید
-صاحب رستورانو کار دارم نیومدم اینجا برای خوشگذرونی
~ایشون حالشون خوب نیس،تا یک ساعت دیگه حالشون خوب میشه
-چیزی خورده
~بله
-از همونا منم میخوام(ای بیشعور😂)
~حتما،براتون میارم
-توی ماشین جلوی در میمونم
از قهوه خونه بیرون رفتم همه دخترایی که اونجا بودن دنبالم اومدن
-چیزی چیشده همتون دنبال منید
√مستر فقط یک ساعت برای ما وقت بذار
-چی؟
√فقط یه ساعت ما که نخواستیم وقت زیادی برای ما بذارید
-مثلا توی این یه ساعت چیکار میخواید بکنید؟
√مستر نمیدونید؟؟؟؟
-نگو که!!!!!
ویو هانا،ویو جیمین
نه نه نه
(هم جیمین هم هانا دوتاشون توی این وضعیت گیر کردن )
هانا گیر اون مرد
جیمین گیر اون دخترا
به مقدار پارت لایکید پارت بعدو میزارم
۹.۶k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.