꙳همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 5
فتم خونه یکی از لباسای مورد علاقمو پوشیدم
( عکس اسلاید بعدی)
حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم کتابمو بخونم
غرق کتابم بودم که زنگ خورد
( از زبان جونگ کوک)
اوففف خیلی گرسنم بود دلم می خواست با یکی غذا بخوردم
که یهو بهترین گزینه به ذهنم رسید....
( از زبان ا/ت)
درو باز کردم
دیدم جونگ کوک بود گفت
جونگ کوک : گرسنت نیست؟
ا/ت چ. چی!
جونگ کوک : امیدوارم گیمباپ و دوک بوکی دوست داشته باشی
و بدون هیچ حرفی امد تو
ا/ت : با تعجب نگاش می کرد
جونگ کوک: چیه گشنم بود دلم می خواست با یکی غذا بخورم
ا/ت: اها
که یهو زنگ در خورد
جونگ کوک سری پاشد و گفت
غذا رو اوردن
و رفت غذا رو گرفت و گفت
جونگ کوک : بیا همراهش یه فیلمم بزاریم
ا/ت : ب باشه
گذاشتم و غذامونو خردیم و داشتیم ادامه فیلمو می دیدیم یهو صحنه دار شد
دیدم جونگ کوک امد سمتم و می خواست منو ببوسه که یهو زنگ در خورد
اوفف نجات پیدا کردم
رفتم درو باز کردم دیدم یونا پشت دره
یونا: سلام
ا/ت : سلام
که یهو جونگ کوک از پشت امد و گفت
جونگ کوک : عه تویی یونا سلام
ای وایییی
یونا: عه تو و جونگ کوک تنهایی اینجا چیکار می کنید؟
ا/ت : هیچی هیچی فقط می خواستیم با هم غذا بخوریم
یونا :اره تو راس میگی
ا/ت : به خدا
یونا :خب حالا هر چی امدم لباساتونو بهتون بدم
ا/ت و جونگ کوک :مرسی
یونا : چه با هم
یونا: خب دیگه من برم
حمایت...... 💜؟
Part 5
فتم خونه یکی از لباسای مورد علاقمو پوشیدم
( عکس اسلاید بعدی)
حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم کتابمو بخونم
غرق کتابم بودم که زنگ خورد
( از زبان جونگ کوک)
اوففف خیلی گرسنم بود دلم می خواست با یکی غذا بخوردم
که یهو بهترین گزینه به ذهنم رسید....
( از زبان ا/ت)
درو باز کردم
دیدم جونگ کوک بود گفت
جونگ کوک : گرسنت نیست؟
ا/ت چ. چی!
جونگ کوک : امیدوارم گیمباپ و دوک بوکی دوست داشته باشی
و بدون هیچ حرفی امد تو
ا/ت : با تعجب نگاش می کرد
جونگ کوک: چیه گشنم بود دلم می خواست با یکی غذا بخورم
ا/ت: اها
که یهو زنگ در خورد
جونگ کوک سری پاشد و گفت
غذا رو اوردن
و رفت غذا رو گرفت و گفت
جونگ کوک : بیا همراهش یه فیلمم بزاریم
ا/ت : ب باشه
گذاشتم و غذامونو خردیم و داشتیم ادامه فیلمو می دیدیم یهو صحنه دار شد
دیدم جونگ کوک امد سمتم و می خواست منو ببوسه که یهو زنگ در خورد
اوفف نجات پیدا کردم
رفتم درو باز کردم دیدم یونا پشت دره
یونا: سلام
ا/ت : سلام
که یهو جونگ کوک از پشت امد و گفت
جونگ کوک : عه تویی یونا سلام
ای وایییی
یونا: عه تو و جونگ کوک تنهایی اینجا چیکار می کنید؟
ا/ت : هیچی هیچی فقط می خواستیم با هم غذا بخوریم
یونا :اره تو راس میگی
ا/ت : به خدا
یونا :خب حالا هر چی امدم لباساتونو بهتون بدم
ا/ت و جونگ کوک :مرسی
یونا : چه با هم
یونا: خب دیگه من برم
حمایت...... 💜؟
۳۵.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.