Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۲۱
~چون تو دختری
+چه ربطی داره
~موقعی میخوان یکیشو شکنجه بدن همه لباساشو در میارن
+اها....
اینگوک میخنده و درو باز میکنه
~ولی عیب نداره بهشون میگم شلوار پاشون کنن،همینجا بمون
سرتو تکون میدیو همونجا منتظر میمونی و بالاخره اینگوک میاد بیرون و دستتو میگیره و میبرتت تو اتاق،صورتتو جمع میکنی و سرفه میکنی و چشاتو میبندی
+بوی خوبی نمیاد
~بوی خونه
چشاتو باز میکنی و با پنج تا آدم که دستاشون میخکوب شده به دیوار و کل بدنشون زخمی و پر خونه مواجه میشی،پایین پاهاشون پر از دندون و خون بود
جلوی دهنتو میگیری که بالا نیاری
به کوک نگاه میکنی با سر و صورت خونی داره دستکشاشو در میاره و عرقاشو با بازوش پاک میکنه
~خسته نباشی جونگکوک
نگا میکنه سمت شما دوتا و میاد سمتتون
-برای همین خواستی شلوار پاشون کنم
اینگوک میخنده
~میخواست ببینه
داشتی به اون پنج نفر نگا میکردی و کوک و اینگوکم داشتن باهم سر یه موضوعی که تو ازش سر در نمیاوردی حرف میزدن
میری سمت میزی که کوک کنارش وایساده بود و یه چیزی که شبیه سیم چین بود ولی بزرگتر چشاتو میگیره،برش میداری و میبینی یه سیم بهش وصله و متصلش میکنه به یدونه دیگه،اونم با اون یکی دستت برمیداری و میزنیشون بهم و صدای بلندی همراه با نور ایجاد میکنه که یه جامپ اسکیر ریز میکنی
اینگوک و کوک با شنیدن اون صدا سریع میان سمتت و اونو از دستت میگیرن
-بچه شدی؟چرا به هرچی میبینی دست میزنی نمیفهمی خطرناکه؟
+عه....پسش بده منکه بچه نیستم میدونم خطرناکه
-پس حتما میدونی نباید بهش دست بزنی
میری سمت کوک که اونو با دستاش بالا نگهداشته و سعی میکنی پسش بگیری
+بدش من نمیخورمش که
-بچه بازی در نیار،اصلا تو برای چی اومدی اینجا
میری سمت میز و یه شلاق برمیداری
+مهم نیست اصلا،همینو برمیدارم
کوک میاد سمتت که اونو ازت بگیره ولی یه چاقو از رو میز برمیداری و میگیری سمتش
+نزدیک نیا،میزنما
-احمق بازی در نیار بدش من خطرناکه
+اره ولی اگه یه قدم دیگه بیای جلوتر خطرناک تره
کوک نگاه میکنه به اینگوک و اینگوکم با لبخند بهش میفهمونه ولش کن
اونم میره گوشه وایمیسه و توم چاقو رو میزاری رو میز و به شلاقه نگاه میکنی
+اه...خونیه...
-پس انتظار چیو داشتی؟
نگا میکنی به هر دوتاشون
+میشه منم امتحان کنم؟
-معلوم هست چی....
~اره
کوک با تعجب نگاه میکنه به اینگوک
~ولی زیاد نزنشون وگرنه میمیرن
میری سمت اون پنج نفر
+قول میرم زیاد سخت نگیرم
دست به کمر جلوشون وایمیسی و همشونو نگاه میکنی
+خب از کی شروع کنم...
چشمت میفته به کسی که تقریبا کمتر از همه آسیب دیده بود
+خب تبریک میگم تو انتخاب شدی...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۲۱
~چون تو دختری
+چه ربطی داره
~موقعی میخوان یکیشو شکنجه بدن همه لباساشو در میارن
+اها....
اینگوک میخنده و درو باز میکنه
~ولی عیب نداره بهشون میگم شلوار پاشون کنن،همینجا بمون
سرتو تکون میدیو همونجا منتظر میمونی و بالاخره اینگوک میاد بیرون و دستتو میگیره و میبرتت تو اتاق،صورتتو جمع میکنی و سرفه میکنی و چشاتو میبندی
+بوی خوبی نمیاد
~بوی خونه
چشاتو باز میکنی و با پنج تا آدم که دستاشون میخکوب شده به دیوار و کل بدنشون زخمی و پر خونه مواجه میشی،پایین پاهاشون پر از دندون و خون بود
جلوی دهنتو میگیری که بالا نیاری
به کوک نگاه میکنی با سر و صورت خونی داره دستکشاشو در میاره و عرقاشو با بازوش پاک میکنه
~خسته نباشی جونگکوک
نگا میکنه سمت شما دوتا و میاد سمتتون
-برای همین خواستی شلوار پاشون کنم
اینگوک میخنده
~میخواست ببینه
داشتی به اون پنج نفر نگا میکردی و کوک و اینگوکم داشتن باهم سر یه موضوعی که تو ازش سر در نمیاوردی حرف میزدن
میری سمت میزی که کوک کنارش وایساده بود و یه چیزی که شبیه سیم چین بود ولی بزرگتر چشاتو میگیره،برش میداری و میبینی یه سیم بهش وصله و متصلش میکنه به یدونه دیگه،اونم با اون یکی دستت برمیداری و میزنیشون بهم و صدای بلندی همراه با نور ایجاد میکنه که یه جامپ اسکیر ریز میکنی
اینگوک و کوک با شنیدن اون صدا سریع میان سمتت و اونو از دستت میگیرن
-بچه شدی؟چرا به هرچی میبینی دست میزنی نمیفهمی خطرناکه؟
+عه....پسش بده منکه بچه نیستم میدونم خطرناکه
-پس حتما میدونی نباید بهش دست بزنی
میری سمت کوک که اونو با دستاش بالا نگهداشته و سعی میکنی پسش بگیری
+بدش من نمیخورمش که
-بچه بازی در نیار،اصلا تو برای چی اومدی اینجا
میری سمت میز و یه شلاق برمیداری
+مهم نیست اصلا،همینو برمیدارم
کوک میاد سمتت که اونو ازت بگیره ولی یه چاقو از رو میز برمیداری و میگیری سمتش
+نزدیک نیا،میزنما
-احمق بازی در نیار بدش من خطرناکه
+اره ولی اگه یه قدم دیگه بیای جلوتر خطرناک تره
کوک نگاه میکنه به اینگوک و اینگوکم با لبخند بهش میفهمونه ولش کن
اونم میره گوشه وایمیسه و توم چاقو رو میزاری رو میز و به شلاقه نگاه میکنی
+اه...خونیه...
-پس انتظار چیو داشتی؟
نگا میکنی به هر دوتاشون
+میشه منم امتحان کنم؟
-معلوم هست چی....
~اره
کوک با تعجب نگاه میکنه به اینگوک
~ولی زیاد نزنشون وگرنه میمیرن
میری سمت اون پنج نفر
+قول میرم زیاد سخت نگیرم
دست به کمر جلوشون وایمیسی و همشونو نگاه میکنی
+خب از کی شروع کنم...
چشمت میفته به کسی که تقریبا کمتر از همه آسیب دیده بود
+خب تبریک میگم تو انتخاب شدی...
🍃🗿
۷.۹k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.