فیکشن متاهل پارت۱۲
آسمون کم کم نیمه روشن میشد اصلا حس خوبی نداشتم همیشه از ساعت 3تا7 صبح متنفر بودم چون تو این زمان حس خوبی سمتم نمیاد.
تا زمانی که به فرودگاه رسیدیم به بیرون خیره شدم.
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو فرودگاه، ساعت ۴:۳۵ رو نشون میداد نشستیم رو صندلی تا پروازمو اعلام کنن
_صبحانه خوردی؟
+نه از صبحانه خوشم نمیاد
_پس صب کن الان برمیگردم
جیمین رفت و با دوتا لیوان که یکی شکلات داغ و یکی قهوه بود برگشت
+ممنونم
_قبلا گفته بودی از قهوه خوشت نمیاد پس گفتم برات شکلات داغ بخرم تو ازش خوشت میاد..
+اوهوم ممنون
بلند شدم رفتم لیوان رو بندازم سطل آشغال که پروازمو اعلام کردن، جیمینو محکم بغل کردم
+تا وقتی برگردم مراقب خودت باش از طرف منم جنی رو ببوس چون یادم رفته بهش خبر بدم
_باشه، توهم مراقب خودت باش و زود برگرد
+سعی خودمو میکنیم
خدافظی کردم رفتم وسایلمو تحویل دادم برای جیمین که از دور نگام میکرد دستی تکون دادم و سوار هواپیما شدم.
تمام مدت پرواز خواب بودم و نفهمیدم کی رسیدیم که کسی صدام کرد
=خانم جوان؟ ما به مقصد رسیدیم
+اوه ممنونم
یکم گیج بودم دستمو روی صورتم کشیدم تا خواستم کمربندمو باز کنم اون آقا که لباس خلبانی تنش بود پیش دستی کرد و بازش کرد و تو صورتم لبخند زد
=مثل اینکه خیلی خسته بودین
+انگاری..
از هواپیما پیاده شدیم و رفتیم وارد فرودگاه شدیم
داشتم میرفتم وسایلمو تحویل بگیرم که با حرف اون آقا متوقف شدم
=میتونیم بیشتر باهم آشنا شیم؟
+البته
دستمو سمتش دراز کردم
+من ا/ت هستم و اینکه ایرانیم
دستمو گرفت و بوسید
=من متیو هستم دورگه ایرانی_آمریکایی
+چه ترکیب جذابی
شماره همدیگه رو گرفتیم تا بیشتر باهم آشنا شیم، مرد جذابی بود قد بلند و جنتلمن، گزینه خوبی بود برای اینکه کششی که به جیمین دارم از بین بره.
دوهفته تمام کارام تو ایران طول کشید و همینطور بینش با متیو بیرون رفتم باهاش آشنا شدم
+مَتیو رِینر ۲۸ ساله، خلبان، جذاب و سینگل؛)
روز آخری که تو ایران بودم با متیو قرار گذاشتم
+امروز روز آخریه که اینجام باید برگردم سئول
=اومم منم تصمیم گرفتم بیام سئول زندگی کنم تا بتونم تورو ببینم
+هوم؟! بخاطر من میخوای بیای سئول زندگی کنی؟!!
=هوم چون ازت خوشم میاد و در این مورد جدی هستم
+بباشه..هرجور راحتی
...+
+منم همچین ازت بدم نمیاد
=(لبخند گرم)
باهم برگشتیم سئول و یه خونه نزدیک خونه من گرفت، قضیه رو برای جنی تعریف کردم و عکسشو نشونش دادم.
ادامه دارد...
لایک و نظر یادتون نره💜
امروز دوتا پارت گذاشتم چون فردا سرم شلوغه وقت نمیکنم براتون آپلود کنم.
تا زمانی که به فرودگاه رسیدیم به بیرون خیره شدم.
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو فرودگاه، ساعت ۴:۳۵ رو نشون میداد نشستیم رو صندلی تا پروازمو اعلام کنن
_صبحانه خوردی؟
+نه از صبحانه خوشم نمیاد
_پس صب کن الان برمیگردم
جیمین رفت و با دوتا لیوان که یکی شکلات داغ و یکی قهوه بود برگشت
+ممنونم
_قبلا گفته بودی از قهوه خوشت نمیاد پس گفتم برات شکلات داغ بخرم تو ازش خوشت میاد..
+اوهوم ممنون
بلند شدم رفتم لیوان رو بندازم سطل آشغال که پروازمو اعلام کردن، جیمینو محکم بغل کردم
+تا وقتی برگردم مراقب خودت باش از طرف منم جنی رو ببوس چون یادم رفته بهش خبر بدم
_باشه، توهم مراقب خودت باش و زود برگرد
+سعی خودمو میکنیم
خدافظی کردم رفتم وسایلمو تحویل دادم برای جیمین که از دور نگام میکرد دستی تکون دادم و سوار هواپیما شدم.
تمام مدت پرواز خواب بودم و نفهمیدم کی رسیدیم که کسی صدام کرد
=خانم جوان؟ ما به مقصد رسیدیم
+اوه ممنونم
یکم گیج بودم دستمو روی صورتم کشیدم تا خواستم کمربندمو باز کنم اون آقا که لباس خلبانی تنش بود پیش دستی کرد و بازش کرد و تو صورتم لبخند زد
=مثل اینکه خیلی خسته بودین
+انگاری..
از هواپیما پیاده شدیم و رفتیم وارد فرودگاه شدیم
داشتم میرفتم وسایلمو تحویل بگیرم که با حرف اون آقا متوقف شدم
=میتونیم بیشتر باهم آشنا شیم؟
+البته
دستمو سمتش دراز کردم
+من ا/ت هستم و اینکه ایرانیم
دستمو گرفت و بوسید
=من متیو هستم دورگه ایرانی_آمریکایی
+چه ترکیب جذابی
شماره همدیگه رو گرفتیم تا بیشتر باهم آشنا شیم، مرد جذابی بود قد بلند و جنتلمن، گزینه خوبی بود برای اینکه کششی که به جیمین دارم از بین بره.
دوهفته تمام کارام تو ایران طول کشید و همینطور بینش با متیو بیرون رفتم باهاش آشنا شدم
+مَتیو رِینر ۲۸ ساله، خلبان، جذاب و سینگل؛)
روز آخری که تو ایران بودم با متیو قرار گذاشتم
+امروز روز آخریه که اینجام باید برگردم سئول
=اومم منم تصمیم گرفتم بیام سئول زندگی کنم تا بتونم تورو ببینم
+هوم؟! بخاطر من میخوای بیای سئول زندگی کنی؟!!
=هوم چون ازت خوشم میاد و در این مورد جدی هستم
+بباشه..هرجور راحتی
...+
+منم همچین ازت بدم نمیاد
=(لبخند گرم)
باهم برگشتیم سئول و یه خونه نزدیک خونه من گرفت، قضیه رو برای جنی تعریف کردم و عکسشو نشونش دادم.
ادامه دارد...
لایک و نظر یادتون نره💜
امروز دوتا پارت گذاشتم چون فردا سرم شلوغه وقت نمیکنم براتون آپلود کنم.
۱۴.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.