*همکلاسی غیرتی من *
*همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part 26
سرم رو کمی بالا اوردم و دیدم دو تا مردا کف زمین افتادن و کفش های یه نفر دیگه هم دیدم و وقتی سرم رو بالا گرفتم قبل از اینکه درست ببینم که اون شخص کیه توی بغل گرمی فرد امد
جیهو : چیزی نیست تموم شد نترس
بغلش احساس امنیت میداد و این باعث شد گریه هایی که ترس اجازه نمیداد درست فرود بیاد نا خدا گاه ریخته بشن
سورا : ا/ت..... تو ... اینجا ... بودی .... *نفس
صدای دویدن میومد انگار بقیه هم داشتن میومدن
که جونگ کوک بقل سورا وایساد و همون طور که نفس نفس می زد امد کنارم و منو توی اغوش خودش کشید
جونگ کوک : حالت خوبه؟ کجا رفتی؟ چرا زخمی شدی؟ چیکارت کردن؟ می خوای بریم بیمارستان؟
اون همون طور با نگرانی به حرف زدن ادامه می داد ولی من حتی قدرت حرف زدن با اون رو هم نداشتم
ا/ت : میشه فقط بریم خونه؟ * با صدای اروم
جونگ کوک نفس راحتی بکشید و گفت
جونگ کوک : اره عزیزم الان میریم
.
* توی خونه
.
سورا منو برد توی اتاق
گوشه لبم پاره شده بود داشت روی اون کرم می زد
سورا : درد داره
ا/ت : نه ......
سورا : بببین نترسید ما اونا رو پیدا می کنیم تو ایدلی این جور پیاما طبیعیه که برات بیاد خب ولی تو ما رو داری تو یک عالمه طرفدار داری که نگرانتن و نمیذارن هیچ بلایی سرت بیاد پس اصلا نگران نشو باشه؟( ای کاش منم یه همچین دوستی داشتم که نگرانم بشه ..... ❤️🩹)
ا/ت : باشه
سورا : بیا تموم شد دستتم برات بستم اگر دیدی درد داری بازم بگو بگم دکتر بیاد
ا/ت : باشه ......
سورا رفت سمت در و وقتی خواست بازش بکنه گفتم
ا/ت : سورا
برگشت و منو نگاه کرد
سورا : بله
ا/ت : ممنونم که هستی .....
سورا : *لبخند
.
.
*ویو جیهو
.
.
همه داشتن به معبد نگاه می کردن به جز من
راستش به جا های تاریخی علاقه ای نداشتم به ا/ت که نگاه کردم خیلی استرس داشت به چیزیش بود
شروع کرد به دویدن کجا رفت وایسادم دو دل بودم که برم دنبالش یا نه چون بعد از اون اتفاق دیگه حتی با هم حرف هم نزدیم ولی فهمیدم داره میده توی یه کوچه تاریک و خطرناکه که تنهایی بره پس بلاخره رفتم دنبالش ولی ازش فاصله زیادی داشتم از اونجا داشتم نور یک ماشین رو می دیدم و بعدش دو تا ادم سیاه که فکر نکنم قصد خوبی داشته باشن پس پشت دیوار قایم شدم و به حرفاشون گوش کردم . ...
.
.
.
حمایت ........ 🌚🖤
الان ادامش رو می زارم ویسگون نمیزاشت چون طولانی بود پستش کنم
Chapter 2
Part 26
سرم رو کمی بالا اوردم و دیدم دو تا مردا کف زمین افتادن و کفش های یه نفر دیگه هم دیدم و وقتی سرم رو بالا گرفتم قبل از اینکه درست ببینم که اون شخص کیه توی بغل گرمی فرد امد
جیهو : چیزی نیست تموم شد نترس
بغلش احساس امنیت میداد و این باعث شد گریه هایی که ترس اجازه نمیداد درست فرود بیاد نا خدا گاه ریخته بشن
سورا : ا/ت..... تو ... اینجا ... بودی .... *نفس
صدای دویدن میومد انگار بقیه هم داشتن میومدن
که جونگ کوک بقل سورا وایساد و همون طور که نفس نفس می زد امد کنارم و منو توی اغوش خودش کشید
جونگ کوک : حالت خوبه؟ کجا رفتی؟ چرا زخمی شدی؟ چیکارت کردن؟ می خوای بریم بیمارستان؟
اون همون طور با نگرانی به حرف زدن ادامه می داد ولی من حتی قدرت حرف زدن با اون رو هم نداشتم
ا/ت : میشه فقط بریم خونه؟ * با صدای اروم
جونگ کوک نفس راحتی بکشید و گفت
جونگ کوک : اره عزیزم الان میریم
.
* توی خونه
.
سورا منو برد توی اتاق
گوشه لبم پاره شده بود داشت روی اون کرم می زد
سورا : درد داره
ا/ت : نه ......
سورا : بببین نترسید ما اونا رو پیدا می کنیم تو ایدلی این جور پیاما طبیعیه که برات بیاد خب ولی تو ما رو داری تو یک عالمه طرفدار داری که نگرانتن و نمیذارن هیچ بلایی سرت بیاد پس اصلا نگران نشو باشه؟( ای کاش منم یه همچین دوستی داشتم که نگرانم بشه ..... ❤️🩹)
ا/ت : باشه
سورا : بیا تموم شد دستتم برات بستم اگر دیدی درد داری بازم بگو بگم دکتر بیاد
ا/ت : باشه ......
سورا رفت سمت در و وقتی خواست بازش بکنه گفتم
ا/ت : سورا
برگشت و منو نگاه کرد
سورا : بله
ا/ت : ممنونم که هستی .....
سورا : *لبخند
.
.
*ویو جیهو
.
.
همه داشتن به معبد نگاه می کردن به جز من
راستش به جا های تاریخی علاقه ای نداشتم به ا/ت که نگاه کردم خیلی استرس داشت به چیزیش بود
شروع کرد به دویدن کجا رفت وایسادم دو دل بودم که برم دنبالش یا نه چون بعد از اون اتفاق دیگه حتی با هم حرف هم نزدیم ولی فهمیدم داره میده توی یه کوچه تاریک و خطرناکه که تنهایی بره پس بلاخره رفتم دنبالش ولی ازش فاصله زیادی داشتم از اونجا داشتم نور یک ماشین رو می دیدم و بعدش دو تا ادم سیاه که فکر نکنم قصد خوبی داشته باشن پس پشت دیوار قایم شدم و به حرفاشون گوش کردم . ...
.
.
.
حمایت ........ 🌚🖤
الان ادامش رو می زارم ویسگون نمیزاشت چون طولانی بود پستش کنم
۱۲.۲k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.