*همکلاسی غیرتی من *
*همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part 24
«ویو ا/ت »
.
لپام سرخ شد و لبخندی زدم و دوباره به ماه نگاه کردم
و سرم رو روی شونش گذاشتم
ا/ت : مرسی که به زندگیم امدی جئون جونگ کوک
.
«فردا»
.
با بوسه های ارومی به لاله گوشم چشمام رو باز کردم
جونگ کوک : خوب خوابیدی
ا/ت : اره... فقط من چرا اینجام؟
جونگ کوک : دیشب روی شونه من خوابت برده بود
ا/ت :نه نه اونو نمیگم چرا من الان توی اتاق توعم؟
جونگ کوک : چون دلم می خواست پیش خودم بخوابی
ا/ت : اها .......
رفتیم پایین دیدم هیچ کس نیست ولی از اشپزخونه صدا میاد ...... یه چیزی مثل صدای خنده
رفتیم جلو تر با یه صحنه خیلی قشنگ روبرو شدیم
.
سورا : شوگا چشمات رو ببند
شوگا: خدایا می خوای چیکار کنی؟
سورا : عه نترس
شوگا : خیله خب باشه
یهو سورا ......
.
« ویو سورا »
.
یهو یه مشت ارد زدم توی صورتش
شوگا چشماش رو باز کرد و با یه نگاه وحشت ناک بهم نگاه کرد و اونم یه مشت ارد توی دستش گرفت ولی تا خواست بریزه که سینی رو جلوی صورتم گرفت
سورا : هی من به ارد گندم حساسیت دارم
شوگا : باشه ولی من یجا کرمم رو خالی می کنم خانم مین .....
ا/ت : هی شما دارین چیکار می کنید
سورا : ام چیزه .. خب راستش داریم کیک درست کنیم دیدم چیزی برای صبحانه ندارین بقیه هم حالا حالا ها بیدار نمیشن
ا/ت : ولی انگار بیشتر دارین با هم می جنگینا .......
.
.
یونجی : میشه بریم بیرون ؟
جیهو : ولی ما که دیروز برین بودیم!
یونجی : باشه باشه ولی من حوصلم سر رفته
جیهو : خب کجا بریم
یونجی : نمیدونم ......
تهیونگ : می تونیم بریم معبد سنسوجی
یونجی : اره منم اسمش رو شنیدم میگن خیلی جای قشنگیه
.
« ویو ا/ت »
.
توی ماشین که بودیم عکسای جایی که قرار بود بریم رپ دیدم راست می گفت واقعا جای قشنگی بود
همون لحظه که داشتم عکسای معبد سنسوجی رو نگاه می کردم با یه پیام امد
و منم بازش کردم و اون پیام رو خوندم
*. . *
.
...... : اماده باش به زودی قراره برات دردسر بشه
ا/ت : چی ؟ چطوری ؟ درمورد چی حرف می زنی؟ تو می هستی؟
..... : لازم نیست بدونی من کی هستم ولی به زودی قراره بلایی سرت بیارم که تموم دنیا ازت متنفر بشه
ا/ت : هه مثلا چطوری؟
..... : ما توی دنیایی زندگی می کنیم که اگر عکس های بدی از ادم های معروف لو بره بدون توجه به احساسات اون فرد و واقعی و نبودن عکس یه دنیا میریزن سرش خانم لی ....
ا/ت : چی داری میگی ؟ وایسا ببینم تو ......
*بلاک
.
*. . *
بلکم کرد ......
حالا چیکار کنم
نکنه ازم عکسی داره یا اصلا عکسی که داره واقعیه؟
چیکار کنم
سرم رو توی دستام گرفتم که با تکون های شدیدی سرم رو بالا گرفتم
سورا : ا/ت؟ ا/ت؟ خوبی؟
ا/ت : ا.ا.اره
.
.
.
حمایت......... 🌚🖤
بچه ها جدیدا خیلی انفالو می کنید 😞
Chapter 2
Part 24
«ویو ا/ت »
.
لپام سرخ شد و لبخندی زدم و دوباره به ماه نگاه کردم
و سرم رو روی شونش گذاشتم
ا/ت : مرسی که به زندگیم امدی جئون جونگ کوک
.
«فردا»
.
با بوسه های ارومی به لاله گوشم چشمام رو باز کردم
جونگ کوک : خوب خوابیدی
ا/ت : اره... فقط من چرا اینجام؟
جونگ کوک : دیشب روی شونه من خوابت برده بود
ا/ت :نه نه اونو نمیگم چرا من الان توی اتاق توعم؟
جونگ کوک : چون دلم می خواست پیش خودم بخوابی
ا/ت : اها .......
رفتیم پایین دیدم هیچ کس نیست ولی از اشپزخونه صدا میاد ...... یه چیزی مثل صدای خنده
رفتیم جلو تر با یه صحنه خیلی قشنگ روبرو شدیم
.
سورا : شوگا چشمات رو ببند
شوگا: خدایا می خوای چیکار کنی؟
سورا : عه نترس
شوگا : خیله خب باشه
یهو سورا ......
.
« ویو سورا »
.
یهو یه مشت ارد زدم توی صورتش
شوگا چشماش رو باز کرد و با یه نگاه وحشت ناک بهم نگاه کرد و اونم یه مشت ارد توی دستش گرفت ولی تا خواست بریزه که سینی رو جلوی صورتم گرفت
سورا : هی من به ارد گندم حساسیت دارم
شوگا : باشه ولی من یجا کرمم رو خالی می کنم خانم مین .....
ا/ت : هی شما دارین چیکار می کنید
سورا : ام چیزه .. خب راستش داریم کیک درست کنیم دیدم چیزی برای صبحانه ندارین بقیه هم حالا حالا ها بیدار نمیشن
ا/ت : ولی انگار بیشتر دارین با هم می جنگینا .......
.
.
یونجی : میشه بریم بیرون ؟
جیهو : ولی ما که دیروز برین بودیم!
یونجی : باشه باشه ولی من حوصلم سر رفته
جیهو : خب کجا بریم
یونجی : نمیدونم ......
تهیونگ : می تونیم بریم معبد سنسوجی
یونجی : اره منم اسمش رو شنیدم میگن خیلی جای قشنگیه
.
« ویو ا/ت »
.
توی ماشین که بودیم عکسای جایی که قرار بود بریم رپ دیدم راست می گفت واقعا جای قشنگی بود
همون لحظه که داشتم عکسای معبد سنسوجی رو نگاه می کردم با یه پیام امد
و منم بازش کردم و اون پیام رو خوندم
*. . *
.
...... : اماده باش به زودی قراره برات دردسر بشه
ا/ت : چی ؟ چطوری ؟ درمورد چی حرف می زنی؟ تو می هستی؟
..... : لازم نیست بدونی من کی هستم ولی به زودی قراره بلایی سرت بیارم که تموم دنیا ازت متنفر بشه
ا/ت : هه مثلا چطوری؟
..... : ما توی دنیایی زندگی می کنیم که اگر عکس های بدی از ادم های معروف لو بره بدون توجه به احساسات اون فرد و واقعی و نبودن عکس یه دنیا میریزن سرش خانم لی ....
ا/ت : چی داری میگی ؟ وایسا ببینم تو ......
*بلاک
.
*. . *
بلکم کرد ......
حالا چیکار کنم
نکنه ازم عکسی داره یا اصلا عکسی که داره واقعیه؟
چیکار کنم
سرم رو توی دستام گرفتم که با تکون های شدیدی سرم رو بالا گرفتم
سورا : ا/ت؟ ا/ت؟ خوبی؟
ا/ت : ا.ا.اره
.
.
.
حمایت......... 🌚🖤
بچه ها جدیدا خیلی انفالو می کنید 😞
۱۹.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.