part43

سانا داره هم انتقام خودش و خواهرش رو میگیره و از این موضوع توی مرز های جنون قدم میزد و اون یکی پسر به دختر جسور و قدرت مندی که داشت همه رو رهبری میکرد تحصین میکرد و اون رو لایق همه چی میدید
جنگل های نزدیک به مرز صدای گولوله رو به خودش گرفته بود و رفته رفته صدا ها بلند میشد تا جایی که مرز بان های کره شمالی آماده باش شده بودن
جئون بالاخره به مرز رسید ولی با ۱۰ باندی که زیر دست دخترش بود روبه رو شد راه فراری نداشت
دو گروه دیگه ای که از راست و چپ سانا فرستاده بود هم رسید جئون ترسیده بود با علامت کوک افراد پدرش کلا کشته شد و بعد جنگل توی سکوت رفت سکوتی که نفس بر بود جئون به سمت پسرش رفت که پشیمون برگشت
کوک:یونا چه گناهی داشت لعنتی(عربده بغض)
تهیونگ:از تو عوضی تر مگه داشتیم!(متنفر)
جیمین:گناه مردم چی بود؟گناه اون ۱۸ تا دختر(عصبی)
جین:اخرین نفس هاتو بکش عوضی(عصبی)
&جئون خواست حرف بزنه ولی....
با صدای پا قلبم توی دهنش شروع به زدن کرد
جلاد شبش با دو سگ شکاری ژرمن نزدیکش میشد دو نفر هم پشت سرش صدای پاهای جلادش اونقدر براش عازار دهنده بود که کم مونده بود التماس کنه فقط یک گولوله حرومش کنن
دخترک نزدیک شد سگ ها شروع به سرو صدا کرده بودن
سانا:به قیافه ترس نشستش با لذت نگاه میکردم
جئون:دم دم های اخر زندگیم فقط یک درخواست دارم
با گولوله راحتم کن(مغرور و تردید)
سانا:قلاده سگ ها رو به نامجون دادم دورش چرخیدم پشت گوشش خم شدم و گفتم:
روزی که یونا مرد یادته؟چی گفته بودم؟
☆ولی این اینجا تموممم نمیششهههه تا خودددممم با دست هاییی خودممم زمینتتت نزنم دست از سرت بر نمیدارمم مطمئن باش کابوس شب هات میشم جئون☆
مرد با یاد اوری اون روز لرزی کرد
سانا:یادته اون شب چی گفت؟درسته خودش نیست ولی من بجاش هستم بجاش هستم تا انتقام عشقی که دو سال نیم باعث جداییش شدی بگیرم!
یونگی:چشم هام را ببند ولی گوش هات را باز نگه دار جئون چون صدای قدم هام وقتی که زنده خاکت میکنم همیشه توی یادت باید بمونه!(با چشم های سرخ
مرد با یاد اوری اون روز به دختر روبه روش خیره شد پوزخندی زد
جئون:حداقل از این دنیا اسوده میرم چون اونم پیش خواهرش فرستادم
&دخترک با شنیدن حرف پدرش ته دلش آشوبی بپا شد اعضا کنجکاو به سانا و یونگی خیره شدن همشون منتطربودن تا ببین قراره چه اتفاقی بیوفته دخترک برای نباختن خودش به قوی بودن ادامه داد مرد پوزخندی از حرفی که زده بود میدونست دختره سعی در کنترول خشمش بود ولی دیگه دیر بود با مشتی که روی صورت مرد فرو اومد دخترک خنده ای کرد و گفت
درسته که کشتیش ولی منو که نتونستی بکشی
مرد پوزخندی زد و گفت

قیافه سانا🦋
دیدگاه ها (۶)

part44

part45

استایل همه اون روز+سگا

part41

( گناهکار )۱۲۲ part لبخندی زد و لب هاشو مماس لب های همسرش ...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 1صدای جیغ‌ها توی گوشش م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط