گناهکار part
( گناهکار )۱۲۲ part
لبخندی زد و لب هاشو مماس لب های همسرش کشید با عطش و می بوسید و همراهی از طرف همسرش هم دریافت میکرد حریص تر سرشو کج کرد و میبوسید، لب هاشون از هم فاصله گرفتن جیمین دم گوش همسرش زمزمه کرد : اما من امشب میخوامت
صدای نرمش توی گوش هاش زنگ زدن مثل یه اکوی بلند...روح تشتش به آرومی تسلیم شد... جیمین با گرفتن مچ ظریف دست همسرش
اون رو به خودش نزدیک کرد و درست روی قلبش گذاشت..
. چشمهای ات با لمس پوست برهنه مردش به آرومی پایین کشیده شد
و روی قلبش نشست
... با حس اون ضربان های تند و گرمای زیاد تن مرد دستش لرزيد... به لرزش خاص...
با کمی فشار دست دختر رو حرکت داد و قدمی جلو رفت... مچ اون یکی دستش رو هم گرفت و به آرومی اونهارو دور گردن خودش بازم
حلقه کرد و باعث شد سر دخترک بالا بیاد
و متزلزل به مردمک هاش خیره بشه...
سر شاهزاده تاریکی به آرومی کج شد...همون طور که نفس به نفس
ات میداد پهلوهای ظریف همسرش
رو لمس و نوازش کرد و اون رو بوسید... لب های نرم دخترک رو با اشتیاق مکید و شاهد همراهیش شد...
ات با حس خواستن زیاد خودش رو جلوتر کشید و با تنگ تر کردن حلقه دستاش سرش رو بیشتر کج کرد و بوسه های نفس گیر تری رو به مردش هدیه داد
به هیچ چیز فکر نمی کرد... برای اولین بار تمام افکار واهیش رو به گوشه ای از ذهنش سپرد و سعی کرد در اون لحظه به هیچ چیزی جز معاشقه ای که در حال شکل گیری بود فکر نکنه.
برای همین دستای کوچیکش برعکس چندثانیه پیش با اشتیاق زیادی از دور گردن مرد باز شد و روی سینه های ستبرش نشست
... اون هارو کنجکاوانه لمس و کفش کرد.
جیمین از دیدن این همه اشتیاق ناخواسته لبخندی بین بوسه زد و لب های شیرین دخترک رو محکم تر از قبل ..
بوسید. کم کم هوای بینشون به گرمایی غیرقابل تحمل تبدیل شد و حرکاتشون تندتر از قبل شد...
لبخندی زد و لب هاشو مماس لب های همسرش کشید با عطش و می بوسید و همراهی از طرف همسرش هم دریافت میکرد حریص تر سرشو کج کرد و میبوسید، لب هاشون از هم فاصله گرفتن جیمین دم گوش همسرش زمزمه کرد : اما من امشب میخوامت
صدای نرمش توی گوش هاش زنگ زدن مثل یه اکوی بلند...روح تشتش به آرومی تسلیم شد... جیمین با گرفتن مچ ظریف دست همسرش
اون رو به خودش نزدیک کرد و درست روی قلبش گذاشت..
. چشمهای ات با لمس پوست برهنه مردش به آرومی پایین کشیده شد
و روی قلبش نشست
... با حس اون ضربان های تند و گرمای زیاد تن مرد دستش لرزيد... به لرزش خاص...
با کمی فشار دست دختر رو حرکت داد و قدمی جلو رفت... مچ اون یکی دستش رو هم گرفت و به آرومی اونهارو دور گردن خودش بازم
حلقه کرد و باعث شد سر دخترک بالا بیاد
و متزلزل به مردمک هاش خیره بشه...
سر شاهزاده تاریکی به آرومی کج شد...همون طور که نفس به نفس
ات میداد پهلوهای ظریف همسرش
رو لمس و نوازش کرد و اون رو بوسید... لب های نرم دخترک رو با اشتیاق مکید و شاهد همراهیش شد...
ات با حس خواستن زیاد خودش رو جلوتر کشید و با تنگ تر کردن حلقه دستاش سرش رو بیشتر کج کرد و بوسه های نفس گیر تری رو به مردش هدیه داد
به هیچ چیز فکر نمی کرد... برای اولین بار تمام افکار واهیش رو به گوشه ای از ذهنش سپرد و سعی کرد در اون لحظه به هیچ چیزی جز معاشقه ای که در حال شکل گیری بود فکر نکنه.
برای همین دستای کوچیکش برعکس چندثانیه پیش با اشتیاق زیادی از دور گردن مرد باز شد و روی سینه های ستبرش نشست
... اون هارو کنجکاوانه لمس و کفش کرد.
جیمین از دیدن این همه اشتیاق ناخواسته لبخندی بین بوسه زد و لب های شیرین دخترک رو محکم تر از قبل ..
بوسید. کم کم هوای بینشون به گرمایی غیرقابل تحمل تبدیل شد و حرکاتشون تندتر از قبل شد...
- ۴.۸k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط