DOCTORS OF GONGILL🥼part 43
یونگی و جی هیون بدون حرف و حرکت دیگری، برگشتند و از اتاق بیرون رفتند.
به محض بیرون رفتن از اتاق، هردو زدند زیر خنده. یونگی به دیوار کنار اتاق تکیه داده بود و
خنده های کوچک میکرد اما جی هیون شکمش را گرفته بود و از ته دل میخندید. جی هیون
دستش را جلوی دهانش گذاشت تا خودش را کنترل کند. بعد صدایش را صاف کرد و راه افتاد
تا از بخش بیرون برود.
یونگی تکیه اش را از دیوار گرفت و قبل از ان که جی هیون دورتر شود، دستش را گرفت.
جی هیون برگشت و با چهره ی سوالی به یونگی خیره شد.
+ کارت... خیلی خوب بود.
جی هیون لبخندی زد و گفت: چون ارشدم تویی.
یونگی چهره اش را از خوشحال به جدی تغییر داد و گفت: باید با ارشدت رسمی صحبت کنی
انترن!
جی هیون خنده ای کرد و گفت: بله بله. درست میفرمایید سونبه. حاال میشه برم؟
یونگی سریع دست جی هیون را ول کرد و به دور شدنش خیره شد.
حاال که فکر میکرد، از معاشرت با ان دختر لذت میبرد.
--
+ هان جی هیون!!!
جی هیون با ترس سرش را از روی کتابش بلند کرد و به دکتر پارک که ناگهان وارد اتاق شده
بود، چشم دوخت.
_ چیزی شد...
خانم پارک داد زد: اون چه کاری بود که کردی؟!
_ کدوم...کار؟
+ چرا به رئیس شورا بی احترامی کردی؟! هیچ میدونی چقدر گرون برات تموم میشه؟!
جی هیون با یاداوری ان موضوع اهی کشید و گفت: مگه چی شده؟
+ اصال از چیزی که ممکنه پیش بیاد نمیترسی؟!
_ پس یعنی تا االن اتفاقی نیافتاده درسته؟
خانم پارک از بیخیالی جی هیون خیلی تعجب کرد.
+ اون میتونه خیلی راحت از بیمارستان اخراجت کنه. چرا به جای این که باهاش خوب رفتار
کنی و ازش بخوای حمایتت کنه باهاش در افتادی؟!
جی هیون کتابش را بست و از روی صندلی بلند شد و ایستاد.
_ دکتر پارک! شما بهم گفتید باید تاثیر خوب روی همکار ها و ارشدام بزارم اما نگفتید انسانیتم
رو تو این شغل بزارم کنار. اگه قرار باشه جلوی همه کمرمو خم کنم دیگه نمیتونم اسم خودمو
دکتر بزارم.
خانم پارک دست به کمر شد و گفت: باشه. اما حواست باشه که اون گستاخیت رو بی جواب
نمیزاره.
و از اتاق بیرون رفت.
جی هیون میترسید. از اتفاقی که ممکن بود برایش بیافتد میترسید. او به سختی توانسته بود در
این بیمارستان استخدام شود و دوست نداشت به زودی کارش را از دست بدهد. اما با این حال
از شجاعتی که یک باره گرفته بود، خوشش میامد.......
#BTS
به محض بیرون رفتن از اتاق، هردو زدند زیر خنده. یونگی به دیوار کنار اتاق تکیه داده بود و
خنده های کوچک میکرد اما جی هیون شکمش را گرفته بود و از ته دل میخندید. جی هیون
دستش را جلوی دهانش گذاشت تا خودش را کنترل کند. بعد صدایش را صاف کرد و راه افتاد
تا از بخش بیرون برود.
یونگی تکیه اش را از دیوار گرفت و قبل از ان که جی هیون دورتر شود، دستش را گرفت.
جی هیون برگشت و با چهره ی سوالی به یونگی خیره شد.
+ کارت... خیلی خوب بود.
جی هیون لبخندی زد و گفت: چون ارشدم تویی.
یونگی چهره اش را از خوشحال به جدی تغییر داد و گفت: باید با ارشدت رسمی صحبت کنی
انترن!
جی هیون خنده ای کرد و گفت: بله بله. درست میفرمایید سونبه. حاال میشه برم؟
یونگی سریع دست جی هیون را ول کرد و به دور شدنش خیره شد.
حاال که فکر میکرد، از معاشرت با ان دختر لذت میبرد.
--
+ هان جی هیون!!!
جی هیون با ترس سرش را از روی کتابش بلند کرد و به دکتر پارک که ناگهان وارد اتاق شده
بود، چشم دوخت.
_ چیزی شد...
خانم پارک داد زد: اون چه کاری بود که کردی؟!
_ کدوم...کار؟
+ چرا به رئیس شورا بی احترامی کردی؟! هیچ میدونی چقدر گرون برات تموم میشه؟!
جی هیون با یاداوری ان موضوع اهی کشید و گفت: مگه چی شده؟
+ اصال از چیزی که ممکنه پیش بیاد نمیترسی؟!
_ پس یعنی تا االن اتفاقی نیافتاده درسته؟
خانم پارک از بیخیالی جی هیون خیلی تعجب کرد.
+ اون میتونه خیلی راحت از بیمارستان اخراجت کنه. چرا به جای این که باهاش خوب رفتار
کنی و ازش بخوای حمایتت کنه باهاش در افتادی؟!
جی هیون کتابش را بست و از روی صندلی بلند شد و ایستاد.
_ دکتر پارک! شما بهم گفتید باید تاثیر خوب روی همکار ها و ارشدام بزارم اما نگفتید انسانیتم
رو تو این شغل بزارم کنار. اگه قرار باشه جلوی همه کمرمو خم کنم دیگه نمیتونم اسم خودمو
دکتر بزارم.
خانم پارک دست به کمر شد و گفت: باشه. اما حواست باشه که اون گستاخیت رو بی جواب
نمیزاره.
و از اتاق بیرون رفت.
جی هیون میترسید. از اتفاقی که ممکن بود برایش بیافتد میترسید. او به سختی توانسته بود در
این بیمارستان استخدام شود و دوست نداشت به زودی کارش را از دست بدهد. اما با این حال
از شجاعتی که یک باره گرفته بود، خوشش میامد.......
#BTS
۲۷.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.