پارت 29
پارت 29
ا.ت
این یک ماهه که با کوکم برام عادی شده بود صبح منو میبرد سرکار بعد خودش میرفت هروقت بهش میگفتم کجایی جوابمو نمیداد
و بعد میرفتیم رستوران شام میخوردی چون من تا شب سرکار بودم بعد شب هم از راه بالکون میرفتیم پیش هم و میخوابیدیم
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
یه شب هم مثل هر شب تو بغل کوک بودم
ایندفعه کوک برای اولین بار اومد تو اتاق من
ا.ت: فکر کنم خیلی بهت وابسته شدم
کوک: منم همینطور نمیتونم دوریتو تحمل کنم
ا.ت: ولی این روزا خیلی برام تکراری شده
کوک: اگه میخوتی تا به یه سفر بریم
ا.ت: خب بنظرت چطور میتونیم پیششون بریم
کوک: تو بگو یک هفته کار دارم باید اونجا بمونم منم میگم باید برم به جای دیگه
داشتیم باهم نقشه میکشیدیم و میخندیدیم
در این حین یکی دم در زد
کوک: کیه
ا.ت: چی داری میگی این اتاق منه
کوک: وایی نمیدونستم
جینا: جونگکوک تو داخل اتاق ا.ت چیکار میکنی
در و باز کرد اومد دید جونگکوک بغلم کرده
جینا: چی شما باهمین
ا.ت: آره
کوک: ا.ت بسه
جینا: هههههه عمو و بابا میدونن
کوک: نه چیزی بهشون نگو
جینا: چی بهشون چیزی نگم مگه میشه
کوک: هر چی بگی میکنم فقط بهشون نگو
جینا: ا.ت باید بشه خدمتکار من
ا.ت: چی من
کوک: برات خدمتکار میگیرم
جینا: نه ا.ت
ا.ت: چاره ای نداریم باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
ا.ت
این یک ماهه که با کوکم برام عادی شده بود صبح منو میبرد سرکار بعد خودش میرفت هروقت بهش میگفتم کجایی جوابمو نمیداد
و بعد میرفتیم رستوران شام میخوردی چون من تا شب سرکار بودم بعد شب هم از راه بالکون میرفتیم پیش هم و میخوابیدیم
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
یه شب هم مثل هر شب تو بغل کوک بودم
ایندفعه کوک برای اولین بار اومد تو اتاق من
ا.ت: فکر کنم خیلی بهت وابسته شدم
کوک: منم همینطور نمیتونم دوریتو تحمل کنم
ا.ت: ولی این روزا خیلی برام تکراری شده
کوک: اگه میخوتی تا به یه سفر بریم
ا.ت: خب بنظرت چطور میتونیم پیششون بریم
کوک: تو بگو یک هفته کار دارم باید اونجا بمونم منم میگم باید برم به جای دیگه
داشتیم باهم نقشه میکشیدیم و میخندیدیم
در این حین یکی دم در زد
کوک: کیه
ا.ت: چی داری میگی این اتاق منه
کوک: وایی نمیدونستم
جینا: جونگکوک تو داخل اتاق ا.ت چیکار میکنی
در و باز کرد اومد دید جونگکوک بغلم کرده
جینا: چی شما باهمین
ا.ت: آره
کوک: ا.ت بسه
جینا: هههههه عمو و بابا میدونن
کوک: نه چیزی بهشون نگو
جینا: چی بهشون چیزی نگم مگه میشه
کوک: هر چی بگی میکنم فقط بهشون نگو
جینا: ا.ت باید بشه خدمتکار من
ا.ت: چی من
کوک: برات خدمتکار میگیرم
جینا: نه ا.ت
ا.ت: چاره ای نداریم باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۶.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.