میخوای در کنار زن دیگه ای خوشحال باشم

" میخوای در کنار زن‌ دیگه ای خوشحال باشم!"

part: 1.
.
.


- ازت ممنونم که دعوتم رو قبول کردی.

جینا با نگاه مهربونش گفت و از آغوش دختر خارج شد و دوباره دست های جی رو توی دست هاش فشرد . لبخندی در پاسخ به این دو زوج زیبا زد‌ . جینا یکی از دوستای نزدیکش بود و جی..
البته که با اونم صمیمی بود!

- البته که قبول میکردم دختر! منظورت چیه!؟

خنده آرومی کرد. خنده.. لبخند..
همین امشب..باید تحمل می‌کرد! فشار کاری و حاشیه های اخیر زندگیش.. فشار عصبی رو روش دو برابر می‌کرد.
به شدت خسته بود و گاه گاهی حس میکرد ممکنه به زمین یکی شه..

- اوه جونگوون ! جینا بیا بریم به جونگوونم خوشامد بگیم.
- باشه چاگی.

گفتگو بین دو زوج به گوش رسید.
جونگوون...
لیوات مشروب سرخ توی دستش لرزید.. جونگوون.

' میخوام ازت جدا شم.. ما نمیتونیم با هم باشیم'

بعد از اون شب وحشت ناک، بدون هیچ دلیلی برای جدایی ناپدید شد.
کلمات پرکنده توی سالن اکو شد..
ولی هیچ کس اونو نشنید..انگار این کلمات فقط برای بورام ساخته شده بود.
فقط و فقط برای اون..
کشش عجیبی باعث شد چهره اش برای نگاه کوتاهی به پسر بندازه.
هودی سفیدی پوشیده بود و با لبخند همیشگیش با جی صحبت می‌کرد.
اون هودی رو به خاطر داشت.

' جونگوونا‌.. میشه وقتی میری تور من این هودیتو بردارم؟ آخه بوی تو رو میده'

لعنت بهش..بسته. خاطرات مزخرف.

- بورام. نمیشینی؟

یونا اشاره ای با صندلی کنارش انداخت .
لبخندی فیک زیر لب زد و به طرفش رفت اما..
قدمت ایست خورد. چشم هان از درد بهم فشرده شد. لعنت بهش..
همه چی دست به دست هم داده بود تا امشب دختر رو نابود کنه.
دعوت به مهمونی غیر منتظره اونم زمانی که فردا بیشتر از قبل سرش شلوغ بود.‌
اومدن جونگوون توی این جهنم دره..
و حالا..
آخه چرا حالش داشت بهم میخورد؟..
چرا..
صندلی رو عقب کشید و نشست.‌
افکار کلماتی رو توی عمق وجودش زمزمه میکرد..
و تنها بخش مشترک تمام اونا..
یانگ جونگوون بود.

حس نگاه های سنگینی نگاه اونو به طرفی نا معلوم هدایت کرد.
نگاه آشنایی بود.. خیلی آشنا..
حالا بین تمام این جمعیت اون دو بهم خیره شده بودن.
چهره تمام افراد اطرافش براش نا مفهوم بود.
جز چهره پسر..
نگاهش رو از جونگوون گرفت. حالش بد بود.

- یونا . من میرم دستشویی.
- بورام رنگت پریده.‌ میخوای منم باهات بیام..

توجه ای به حرف یونا نکرد.
تق تق پاشه های بلندش توی اطرافش اکو میشد و سر انجام بین تمام صدا های جشن محو میشد..
درست مثل خودش..
دیدگاه ها (۲)

" میخوای در کنار زن‌ دیگه ای خوشحال باشم!"part:2.........سرد...

"میخوای در کنارم زن دیگه ای خوشحال باشم؟"part:3در کنار دختر ...

سناریو/ scenario :انهایپن/ ENHYPEN :#ENHYPEN" وقتی از تور جه...

در عوض تک تک درد هاتون.. فقط لبخند زدید!

سایه های عشق

روانی منP54

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط