سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part2
ویو‹ا.ت›ساعت⁵عصر
آخیششش بالاخره کلاسام تموم شد..
گوشیمو برداشتم و هندسفریمو توی گوشم گذاشتم و آهنگ پلی کردم کلاه هودیمو گذاشتم و دستامو بردم توی جیبم و راه افتادم سمت خونه...هنوز ذهنم درگیر ماجرای صب بود ینی چی ینی اون کی میتونه باشه جیمین کیه؟ولش ولی بالاخره سر از کارش در میارم..
رسیدم خونه کلید و انداختم و درو وا کردم رفتم تو خودمو پرت کردم روی تخت و چشامو بستم...
ویو عمارت‹یونگی›
کتمو در اووردم و پرت کردم روی مبل..
همونطور که دکمه های لباسمو باز میکردم رفتم سمت اتاقم و لباسمو در اووردم و عوض کردم.
گوشی جیمین و گرفتم"
جیمین:کار داری؟
یونگی:پاشو بیا اینجا یه گند جدید زدم
جیمین:مثل همیشه...
انتظاری ازت ندارم.
یونگی:خفه شو منتظرتم.
درار کشیدم روی تخت و بعد از چند مین رفتم توی آشپزخونه مشروب و برداشتم و تکیه دادم به کانتر و سر کشیدم تا نصف بطری خوردم که زنگ خونه خورد.
درو باز کردم
جیمین:رفتم بالا
سلام،خب بفرما آقای خرابکار باز چه گندی زدی؟
یونگی:داشتم باهات صب حرف میزدم اصابم خورد بود تویه کلاس بودم البته کسی نبود فهمیدم یهنفر فال گوش وایساده بود درسته چیزی نگفتم ولی خب بازم دردسره..
جیمین:سرمو به معنای تاسف تکون دادم...
مهم نیست حالا راستی چه خبر از خانم جانگا.ت؟
یونگی:اگه ا.ت دختر اون جانگلیان حرومزادست باید عین خودش باشه.
با ماشین شخصی بره بیاد طرض لباس پوشیدن و حرف زدنشم قطعا باید مثل یه دختر مافیا باشه دیگه درسته؟
جیمین:خب؟
یونگی:کلاسی که برداشتم یه دختر هست به همین اسم اما بعید میدونم دختر لیان باشه..
چون جانگا.ت که تو کلاس منه اصلا شبیه یه دختر مافیا رفتار نمیکنه تعقیبش کردم یه خونه کوچیک داره و پیاده میره میاد اصلا هوفف نمیفهمم راستی همونی که فال گوش وایساده بود همون دختر بود
جیمین:بنظرت اگه این ا.ت همون دختری که باشه که دنبالشیم؟
یونگی:فقط دوتا راه داره که اینهمون باشه یا داره تظاهر میکنه دختر عادیایه و نقش بازی میکنه یا اینکه خیلی وقته با پدرش ارتباطی نداره پروندشو چک کردم دقیقا مشخصات دختر لیان و داره تکفرزند ۲۳ ساله...
جیمین:دوست صمیمی چی نداره؟
یونگی من باید برم کار دارم خب فقط میسپارمش دست خودت یه هفته فقط وقت داریم باید زودتر پیداش کنیم اما اگه دختر لیان نباشه دستمون به هیجا بند نیس
یونگی:اگه باشه بنظرم خیلی وقته با پدرش ارتباطی ندارد اما بالاخره دخترشه باید براش مهم باشه
جیمین:ببینم چیکار میکنی فعلا هیونگ
یونگی:فعلا..
____
امیدوارم خوشتون بیاد...
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part2
ویو‹ا.ت›ساعت⁵عصر
آخیششش بالاخره کلاسام تموم شد..
گوشیمو برداشتم و هندسفریمو توی گوشم گذاشتم و آهنگ پلی کردم کلاه هودیمو گذاشتم و دستامو بردم توی جیبم و راه افتادم سمت خونه...هنوز ذهنم درگیر ماجرای صب بود ینی چی ینی اون کی میتونه باشه جیمین کیه؟ولش ولی بالاخره سر از کارش در میارم..
رسیدم خونه کلید و انداختم و درو وا کردم رفتم تو خودمو پرت کردم روی تخت و چشامو بستم...
ویو عمارت‹یونگی›
کتمو در اووردم و پرت کردم روی مبل..
همونطور که دکمه های لباسمو باز میکردم رفتم سمت اتاقم و لباسمو در اووردم و عوض کردم.
گوشی جیمین و گرفتم"
جیمین:کار داری؟
یونگی:پاشو بیا اینجا یه گند جدید زدم
جیمین:مثل همیشه...
انتظاری ازت ندارم.
یونگی:خفه شو منتظرتم.
درار کشیدم روی تخت و بعد از چند مین رفتم توی آشپزخونه مشروب و برداشتم و تکیه دادم به کانتر و سر کشیدم تا نصف بطری خوردم که زنگ خونه خورد.
درو باز کردم
جیمین:رفتم بالا
سلام،خب بفرما آقای خرابکار باز چه گندی زدی؟
یونگی:داشتم باهات صب حرف میزدم اصابم خورد بود تویه کلاس بودم البته کسی نبود فهمیدم یهنفر فال گوش وایساده بود درسته چیزی نگفتم ولی خب بازم دردسره..
جیمین:سرمو به معنای تاسف تکون دادم...
مهم نیست حالا راستی چه خبر از خانم جانگا.ت؟
یونگی:اگه ا.ت دختر اون جانگلیان حرومزادست باید عین خودش باشه.
با ماشین شخصی بره بیاد طرض لباس پوشیدن و حرف زدنشم قطعا باید مثل یه دختر مافیا باشه دیگه درسته؟
جیمین:خب؟
یونگی:کلاسی که برداشتم یه دختر هست به همین اسم اما بعید میدونم دختر لیان باشه..
چون جانگا.ت که تو کلاس منه اصلا شبیه یه دختر مافیا رفتار نمیکنه تعقیبش کردم یه خونه کوچیک داره و پیاده میره میاد اصلا هوفف نمیفهمم راستی همونی که فال گوش وایساده بود همون دختر بود
جیمین:بنظرت اگه این ا.ت همون دختری که باشه که دنبالشیم؟
یونگی:فقط دوتا راه داره که اینهمون باشه یا داره تظاهر میکنه دختر عادیایه و نقش بازی میکنه یا اینکه خیلی وقته با پدرش ارتباطی نداره پروندشو چک کردم دقیقا مشخصات دختر لیان و داره تکفرزند ۲۳ ساله...
جیمین:دوست صمیمی چی نداره؟
یونگی من باید برم کار دارم خب فقط میسپارمش دست خودت یه هفته فقط وقت داریم باید زودتر پیداش کنیم اما اگه دختر لیان نباشه دستمون به هیجا بند نیس
یونگی:اگه باشه بنظرم خیلی وقته با پدرش ارتباطی ندارد اما بالاخره دخترشه باید براش مهم باشه
جیمین:ببینم چیکار میکنی فعلا هیونگ
یونگی:فعلا..
____
امیدوارم خوشتون بیاد...
۸.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.