ادامه پارت ۳
#ادامه پارت ۳
ا.ت:استاد اومد سر کلاس و شروع کرده بود درس دادن اما فقط میترسیدم نکنه بلایی سرم بیاره اصلا ینی چی مگه چیکار کردم یا چی شنیدم ولی نگاهش کلا روی من بود...
ویو یونگی بعد از کلاس.
نشستم توی کلاس خالی و سرمو بین دستام گرفتم.
حالا چیکار کنم؟
بگیرم ببرمش به جرم اینکه حرفامو شنیده؟اما چیزای زیادی هم نشنید.
یا بگیرمش چون بهش شک دارم دختر جانگلیانه؟
شت وویونگ چرا یادم نبود سریع گوشیمو برداشتم و رفتم سمت کافه دانشگاه دیدم نشسته داره کیک میخوره هوفف خوبه تنهاست رفتم سمتش-
سلام خانم کیموویونگ میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟
وویونگ:سلام استاد ب.بله حتما ولی برای چی؟
یونگی:شاید بخاطر درستون دنبالم بیاین
وویونگ:بله چشم دنبالش راه افتادم تا رسیدیم به ماشینش،
یونگی:سوار شو.
وویونگ:آب دهنمو قورت دادم و نشستم.
یونگی:خودمم نشستم توی ماشین و درو بستم خب دختر ببین فقط چند تا سوال ازت دارم و به نفعته به همشون درست جواب بدی باشه؟
اول اینکه چه مدتیه که با ا.ت دوستی و چی ازش میدونی بهتره هر چیزی که ازش میدونی و بگی..
وویونگ:خب راستش من از بچگی با ا.ت دوستم آقای مین ولی ا.ت دیگه خیلی وقته با پدرش زندگی نمیکنه و تنهاست
چون پدر ا.ت مافیاست و به خاطر همین ا.ت ازش متنفره و تنها زندگی میکنه اون تک فرز...
یونگی:بسه ممنونم ازت فقط لازم نیست که یادآوری کنم ساکت بمونی؟
وویونگ:نه استاد با اجازه...
نمیدونم کار درستی کردم بهش گفتم یا نه اما
فک نکنم کار بدی باشه.
بیخیال دوباره راه افتادم سمت دانشگاه
_
ویو جیمین؛
یونگی و گرفتم...
الو هیونگ چیشد تونستی پیداش کنی؟
یونگی:نیشخندی زدم آره که پیداش کردم همون دختر فضوله...
حدسمون درست بود یک سالی میشه با پدرش زندگی نمیکنه چون بخاطر شغلش ازش متنفره
جیمین:تک خنده ای کردم عالیه کی میاریش؟
یونگی:عجله نکنیم بهتره.
جیمین:اما نمیدونم دستمون به جایی بند هست یا نه هیونگ اگه پدرشم از دخترش متنفر باشه هیچ جوره نمیتونیم تهدیدش کنیم تا کنار بکشه.
یونگی:تو نگران اون نباش ما به موقع میاریمش ولی مطمعن باش دست خالی نمیمونیم
ا.ت:استاد اومد سر کلاس و شروع کرده بود درس دادن اما فقط میترسیدم نکنه بلایی سرم بیاره اصلا ینی چی مگه چیکار کردم یا چی شنیدم ولی نگاهش کلا روی من بود...
ویو یونگی بعد از کلاس.
نشستم توی کلاس خالی و سرمو بین دستام گرفتم.
حالا چیکار کنم؟
بگیرم ببرمش به جرم اینکه حرفامو شنیده؟اما چیزای زیادی هم نشنید.
یا بگیرمش چون بهش شک دارم دختر جانگلیانه؟
شت وویونگ چرا یادم نبود سریع گوشیمو برداشتم و رفتم سمت کافه دانشگاه دیدم نشسته داره کیک میخوره هوفف خوبه تنهاست رفتم سمتش-
سلام خانم کیموویونگ میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟
وویونگ:سلام استاد ب.بله حتما ولی برای چی؟
یونگی:شاید بخاطر درستون دنبالم بیاین
وویونگ:بله چشم دنبالش راه افتادم تا رسیدیم به ماشینش،
یونگی:سوار شو.
وویونگ:آب دهنمو قورت دادم و نشستم.
یونگی:خودمم نشستم توی ماشین و درو بستم خب دختر ببین فقط چند تا سوال ازت دارم و به نفعته به همشون درست جواب بدی باشه؟
اول اینکه چه مدتیه که با ا.ت دوستی و چی ازش میدونی بهتره هر چیزی که ازش میدونی و بگی..
وویونگ:خب راستش من از بچگی با ا.ت دوستم آقای مین ولی ا.ت دیگه خیلی وقته با پدرش زندگی نمیکنه و تنهاست
چون پدر ا.ت مافیاست و به خاطر همین ا.ت ازش متنفره و تنها زندگی میکنه اون تک فرز...
یونگی:بسه ممنونم ازت فقط لازم نیست که یادآوری کنم ساکت بمونی؟
وویونگ:نه استاد با اجازه...
نمیدونم کار درستی کردم بهش گفتم یا نه اما
فک نکنم کار بدی باشه.
بیخیال دوباره راه افتادم سمت دانشگاه
_
ویو جیمین؛
یونگی و گرفتم...
الو هیونگ چیشد تونستی پیداش کنی؟
یونگی:نیشخندی زدم آره که پیداش کردم همون دختر فضوله...
حدسمون درست بود یک سالی میشه با پدرش زندگی نمیکنه چون بخاطر شغلش ازش متنفره
جیمین:تک خنده ای کردم عالیه کی میاریش؟
یونگی:عجله نکنیم بهتره.
جیمین:اما نمیدونم دستمون به جایی بند هست یا نه هیونگ اگه پدرشم از دخترش متنفر باشه هیچ جوره نمیتونیم تهدیدش کنیم تا کنار بکشه.
یونگی:تو نگران اون نباش ما به موقع میاریمش ولی مطمعن باش دست خالی نمیمونیم
۵.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.