دوپارتی جین (پارت ۲ )(اخر)(غمگین)
دوپارتی جین (پارت ۲ )(اخر)(غمگین)
راه افتادم توی پیاده رو..دودل بودم بزنگم یانه..ولی برای راحتی دوستم مجبورم..
-الو
+بله بفرمایید
-سلام سانا هستم..
+آه سلام خوبی
- جین من بایدببینمت...
+باشه کجا؟
- ......
+اوکی دودیقه دیگ اونجام
اون اومد..شاداب ترازهمیشه انگار نه انگار اون رفیق من رووی تخت بیمارستان داره برای یک لحظه دیدنش جون میده
+بله کاری داشتی
تمام قضیه رو براش تعریف کردم..خشکش زد..فکرشم نمیکردکه یه روزی اون عشق شیطونش به همچین روزی بیوفته..
-باید هرچه سریعتربریم برای یه لحظه دیدنت داره جون میده..باید..
+پاشو بریم
سریع رفتیم..
همچین که رسیدیم باز داشت جیغ و گریه میکرد..
-خااانوم پررستارتوقول دادی که میاد چیشد پسسس
پرستار:اروم باش عزیزم داره میاد
-خانوم پررستار توروخدابگوبیاددد تورو..
چشمش خورد بهش..
به سمت پسری اومدکه زندگیشوتباه کرد..
مثل ابربهارمیبارید..
جین بادیدنش به هق هق افتادو زانو زد..
ا.ت نشست..صورت عشقشو توی دستاش گرف..
-میدونی چقد منتظرت بودم..:)
جین :(گریه)
-عشقم شنیدم داری ازدواج میکنی اره؟
جین :(گریه)
-همسرآیندت خیلی خوشگله نه؟از من خیلی خوشگلتره مگه نه؟
جین :(گریه)
-دوسش داری؟:)
جین :(گریه)
-چرا انقدر ساکتی گریه نکن دیگه،توکه میدونی من برای هر یه مرواریدی که ازچشات میریزه ده سال پیرتر میشم..پس چرا گریه میکنی دیوونه..
جین(باگریه): نمیخواستم اینطوری شی..
-ولی شده دیگه..گریه نکن طاقت اشکاتو ندارم..امیدوارم خوشبخت شیـ..
من داشتم بابغض به این دونفر نگاه میکردم..
بعد اونروز ک عشقشودیدخیلی اروم شدـ..
روز عروسی جین رسید..منم دعوت کرده بود هه..خواستم برم ولی پرستار بهم زنگ زد..
+زودباش بیا خودکشی کردهههه
-چ..ی..
شوکه شدمم
خواهرم خودشوکشت..
وقتی رسیدم تیمارستان دیدم شلوغه..زنگ زدم به جین..
+تورووخدا سریییع بیاتییمارستان خودکشییی کرده
-چیییی..
بوق ....
بعد یه ربع اومد بالباس دامادی بود..
ا.ت داشت نفسای اخرشو میکشید..جین رفت بالاسرش..
ا.ت:چقدتوی لباس دامادی خوشگلترمیشی..
جین با(گریه):..چرااینکاروکردی..
ا.ت:من دیگه امیدی برای زندگی کردن ندارم..:)امیدوارم خوشبخت شی..
همسرتو خوشبخت کن اون لیاقت تورو داره...
جین :(گریه)..
بــــــــوق......(اسلاید ۲)
دستای بی جون ا.ت از دستای بزرگ جین سر خوردوافتاد..
صدای گریه جین بلند شد..
صبح تشییع جنازش بودو جین تابوت عشق سابقش روی دوشش بود ......
پسر از اون دختر که قرار بود باهاش ازدواج کنه جدا شد
حالا یک سال از مرگش میگذره و پسر هرروز سر قبر دختر اشک میریزه ولی اون نیص کح برگرده🙂🖤
قدر عشقتون رو بدونید 🙂🖤
راه افتادم توی پیاده رو..دودل بودم بزنگم یانه..ولی برای راحتی دوستم مجبورم..
-الو
+بله بفرمایید
-سلام سانا هستم..
+آه سلام خوبی
- جین من بایدببینمت...
+باشه کجا؟
- ......
+اوکی دودیقه دیگ اونجام
اون اومد..شاداب ترازهمیشه انگار نه انگار اون رفیق من رووی تخت بیمارستان داره برای یک لحظه دیدنش جون میده
+بله کاری داشتی
تمام قضیه رو براش تعریف کردم..خشکش زد..فکرشم نمیکردکه یه روزی اون عشق شیطونش به همچین روزی بیوفته..
-باید هرچه سریعتربریم برای یه لحظه دیدنت داره جون میده..باید..
+پاشو بریم
سریع رفتیم..
همچین که رسیدیم باز داشت جیغ و گریه میکرد..
-خااانوم پررستارتوقول دادی که میاد چیشد پسسس
پرستار:اروم باش عزیزم داره میاد
-خانوم پررستار توروخدابگوبیاددد تورو..
چشمش خورد بهش..
به سمت پسری اومدکه زندگیشوتباه کرد..
مثل ابربهارمیبارید..
جین بادیدنش به هق هق افتادو زانو زد..
ا.ت نشست..صورت عشقشو توی دستاش گرف..
-میدونی چقد منتظرت بودم..:)
جین :(گریه)
-عشقم شنیدم داری ازدواج میکنی اره؟
جین :(گریه)
-همسرآیندت خیلی خوشگله نه؟از من خیلی خوشگلتره مگه نه؟
جین :(گریه)
-دوسش داری؟:)
جین :(گریه)
-چرا انقدر ساکتی گریه نکن دیگه،توکه میدونی من برای هر یه مرواریدی که ازچشات میریزه ده سال پیرتر میشم..پس چرا گریه میکنی دیوونه..
جین(باگریه): نمیخواستم اینطوری شی..
-ولی شده دیگه..گریه نکن طاقت اشکاتو ندارم..امیدوارم خوشبخت شیـ..
من داشتم بابغض به این دونفر نگاه میکردم..
بعد اونروز ک عشقشودیدخیلی اروم شدـ..
روز عروسی جین رسید..منم دعوت کرده بود هه..خواستم برم ولی پرستار بهم زنگ زد..
+زودباش بیا خودکشی کردهههه
-چ..ی..
شوکه شدمم
خواهرم خودشوکشت..
وقتی رسیدم تیمارستان دیدم شلوغه..زنگ زدم به جین..
+تورووخدا سریییع بیاتییمارستان خودکشییی کرده
-چیییی..
بوق ....
بعد یه ربع اومد بالباس دامادی بود..
ا.ت داشت نفسای اخرشو میکشید..جین رفت بالاسرش..
ا.ت:چقدتوی لباس دامادی خوشگلترمیشی..
جین با(گریه):..چرااینکاروکردی..
ا.ت:من دیگه امیدی برای زندگی کردن ندارم..:)امیدوارم خوشبخت شی..
همسرتو خوشبخت کن اون لیاقت تورو داره...
جین :(گریه)..
بــــــــوق......(اسلاید ۲)
دستای بی جون ا.ت از دستای بزرگ جین سر خوردوافتاد..
صدای گریه جین بلند شد..
صبح تشییع جنازش بودو جین تابوت عشق سابقش روی دوشش بود ......
پسر از اون دختر که قرار بود باهاش ازدواج کنه جدا شد
حالا یک سال از مرگش میگذره و پسر هرروز سر قبر دختر اشک میریزه ولی اون نیص کح برگرده🙂🖤
قدر عشقتون رو بدونید 🙂🖤
۳۴۴.۱k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.