ماه بنفشم
#Maah_Banafsham
#part27
سرمو بردم زیر گوش پسره و گفتم
_دفعه بعد خواستی بری سمت یکی هواست باشه داری میری سمت کی
خرفهم شد؟؟
و یهو ولش کردم
با سرعت رفتم بالا تو اتاق
میدونستم اگه پایین میبودم حتما یه کاری دستش میدادم
رفتم تو اتاق نشستم رو تخت سرمو گرفتم بین دستام
تاحالا اینقدر عصبی نشده بودم
تو همین فکرا بودم که در اتاق باز شد
که صدای دیانا اومد
+ارسلان،بخدا من....(با لکنت و بغض)
_هیچی نگو،نمیخام هیچی بشنوم
+بزار توضیح بدم بخدا من اونجوری که تو فکر میکنی نیستم(بغضش تبدیل به گریه شد)
_من همچیو با چشمام دیدم،اصلن چرا برات مهمه که ذهنم درموردت عوض نشه؟؟
+ارسلان،مرسی ازت(گریه)
_تشکرتم که کردی حالا برو اصلن حصله ندارم
اروم اروم اومد سمتم و نشست کنارم
زانوهاشو بغل کردو شروع کرد به گریه کردن
_حالت خوبه،کاریت که نکرد؟؟
_اره خوبم،نه خداروشکر تو رسیدی(با گریع و صدای گرفته)
_بزور بردتت باهاش برقصی یا خدت قبول کردی؟
با این سئوالم خیلی ترسید
که همون موقع گفتم
_دروغ نمیگیا وگرنه دوتاتونو باهم اتیش میزنم...
#part27
سرمو بردم زیر گوش پسره و گفتم
_دفعه بعد خواستی بری سمت یکی هواست باشه داری میری سمت کی
خرفهم شد؟؟
و یهو ولش کردم
با سرعت رفتم بالا تو اتاق
میدونستم اگه پایین میبودم حتما یه کاری دستش میدادم
رفتم تو اتاق نشستم رو تخت سرمو گرفتم بین دستام
تاحالا اینقدر عصبی نشده بودم
تو همین فکرا بودم که در اتاق باز شد
که صدای دیانا اومد
+ارسلان،بخدا من....(با لکنت و بغض)
_هیچی نگو،نمیخام هیچی بشنوم
+بزار توضیح بدم بخدا من اونجوری که تو فکر میکنی نیستم(بغضش تبدیل به گریه شد)
_من همچیو با چشمام دیدم،اصلن چرا برات مهمه که ذهنم درموردت عوض نشه؟؟
+ارسلان،مرسی ازت(گریه)
_تشکرتم که کردی حالا برو اصلن حصله ندارم
اروم اروم اومد سمتم و نشست کنارم
زانوهاشو بغل کردو شروع کرد به گریه کردن
_حالت خوبه،کاریت که نکرد؟؟
_اره خوبم،نه خداروشکر تو رسیدی(با گریع و صدای گرفته)
_بزور بردتت باهاش برقصی یا خدت قبول کردی؟
با این سئوالم خیلی ترسید
که همون موقع گفتم
_دروغ نمیگیا وگرنه دوتاتونو باهم اتیش میزنم...
۳.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.