× تو حق نداری دستتو رو عروس آینده من بلند کنی
× تو حق نداری دستتو رو عروس آینده من بلند کنی
_ تا همین الانشم به زور تحمل کردم کاری نکن بگم دوتاتون پاشین از خونه من برین بیرون(عصبی)
• نورا بنده خدا داره گریه میکنه که یهو هق بلندی میگه که کوک متوجه میشی اما نورا به سرعت میدوعه سمت اتاقش کوک دوتا دوتا از پله ها میره بالا و با مشت پشت سر هم میزنه به در •
_ این در لعنتیو باز کن نورا(داد)
+ ....
• کوک که میبینه حرفاش اثری نداره میره از توی یخچال کیمباپ بسته بندی شده میاره از اونجایی که نورا شکموعه و غذا مورد علاقش کیمباپه کوک ازش استفاده میکنه •
÷ اونو چرا میبری(کینه مانند)
_ غذا مورد علاقشه
÷ تو از کجا میدونی؟
_ خیر سرم باباشم
÷ پدر خونده منظورته؟
_ مهم نیست پدر خونده باشم یا نه در هر صورت دوسش دارم پس توعم تو کارای منو دخترم دخالت نکن
÷ ایششش حالا توعم
• کوک غذا رو از زیر در به نورا نشون میده نورا تا میخواد غذا رو بگیره کوک میکشه عقب •
_ عا عا نخیر درو باز کن تا بهت بدم
+ خرم نکن خر نمیشم(بغض)
_ نوشابه هم آوردم نورا اما اگه نمیخوای خوب باش میبرم برا یونجین
÷(ذوق)
_ ذوق نکن دروغ گفتم(لبخونی)
÷ (دیگه ذوق نداره)
+ غل...
_ چی گفتی؟(عصبی)
+ چیز منظورم اینه که الان باز میکنم
_ خوبه
• نورا درو باز میکنه سرش پایینه و کوک میره داخل درو قفل میکنه و با دستش چونه نورا رو میده بالا •
_ وقتی منو میبینی سرتو پایین نگیر این باعث میشه قلبم بشکنه
+(صورتش بخاطر گریه خیسه)
_ تو دختر منی درسته؟
+ هوم
_ پس نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره الانم صورتتو پاک کن بریم ناهار
+ باشه
_(لبخند)
_ تا همین الانشم به زور تحمل کردم کاری نکن بگم دوتاتون پاشین از خونه من برین بیرون(عصبی)
• نورا بنده خدا داره گریه میکنه که یهو هق بلندی میگه که کوک متوجه میشی اما نورا به سرعت میدوعه سمت اتاقش کوک دوتا دوتا از پله ها میره بالا و با مشت پشت سر هم میزنه به در •
_ این در لعنتیو باز کن نورا(داد)
+ ....
• کوک که میبینه حرفاش اثری نداره میره از توی یخچال کیمباپ بسته بندی شده میاره از اونجایی که نورا شکموعه و غذا مورد علاقش کیمباپه کوک ازش استفاده میکنه •
÷ اونو چرا میبری(کینه مانند)
_ غذا مورد علاقشه
÷ تو از کجا میدونی؟
_ خیر سرم باباشم
÷ پدر خونده منظورته؟
_ مهم نیست پدر خونده باشم یا نه در هر صورت دوسش دارم پس توعم تو کارای منو دخترم دخالت نکن
÷ ایششش حالا توعم
• کوک غذا رو از زیر در به نورا نشون میده نورا تا میخواد غذا رو بگیره کوک میکشه عقب •
_ عا عا نخیر درو باز کن تا بهت بدم
+ خرم نکن خر نمیشم(بغض)
_ نوشابه هم آوردم نورا اما اگه نمیخوای خوب باش میبرم برا یونجین
÷(ذوق)
_ ذوق نکن دروغ گفتم(لبخونی)
÷ (دیگه ذوق نداره)
+ غل...
_ چی گفتی؟(عصبی)
+ چیز منظورم اینه که الان باز میکنم
_ خوبه
• نورا درو باز میکنه سرش پایینه و کوک میره داخل درو قفل میکنه و با دستش چونه نورا رو میده بالا •
_ وقتی منو میبینی سرتو پایین نگیر این باعث میشه قلبم بشکنه
+(صورتش بخاطر گریه خیسه)
_ تو دختر منی درسته؟
+ هوم
_ پس نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره الانم صورتتو پاک کن بریم ناهار
+ باشه
_(لبخند)
۳.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.