ویو میرابل

ویو میرابل

اومدن و لباس بهم دادن که اصلا شبیه لباس نبود اخه واقعا اینو بلید بپوشم
خیلی رو مخم بود لباسش نمیخواستم باهاش لج کنم و پوشیدم
یکم که شد یه زنی وارد اتاق شد و برام غذا آورد ولی خب اشتها نداشتم و گفتم

میرابل = مرسی ولی اشتها ندارم اگه میشه غذا ها رو ببربن
خانوم = نمیشه ارباب گفته باید بخوری پس بخور و به هرزگی کردن ادامه بده

چیزی نگفتم و واقعا ناراحت شدم چرا باید اینجا باشم ؟ چرا نمیتونم نامجن رو بکشم راحت شم ؟ شاید بخاطر اینه که عاشقشم

اگه هر کس دیگه ای بود قطعا میکشتمش و نابودش میکردم

یه گوشه تو اتاقم نشستم و گریه میکردم بی صدا که نامجون وارد اتاق شد

نامجون = کجایی میرابل ؟


ویو نامجون

رفتم تو اتاقش ولی هرچی نگاه کردم نبود تا اینکه دیدم یه گوشه از اتاق نشسته و داره گریه میکنه

نامجون = باز چته؟

میرابل = هان هیچی ( خنده کاملا فیک خنده که میگم یعنی داره غش میکنه از خنده تا طبیعی جلوه کنه )

نامجون = حالت خوبه ؟

میرابل = اره بابا عالیم خیلی حالم خوبه ( لبخند )

نامجون = ناراحتی؟

میرابل = نبابا چرا ناراحت باشم من اصلا ناراحت نیستم ( خنده )

نامجون = اها خب میخواستم بگم پدر و مادرت و پدرم مردن خب من دیگه میرم بای


میدونستم که ناراحته قلبم به درد اومد ولی در مورد مرگ پدر و مادرش بهش گفتم و اونم خیلی ناراحت شد قشنگ معلوم بود
ولی میخوام زجرش بدم با اینکه قلبم میگه نه و مغزم هم میگه شاید پاپوش بوده

ولی دنده لج من میگه بزار زجر بکشه
دیدگاه ها (۰)

رنگ موهای میرابل ( مادر زادی اینطوریه ) گوش واره هاش گردن بن...

عشق بی پایان. پارت ۲۰

لباسی که میرابل باید می‌پوشید

ویو میرابل باورم نمیشه او....اون...نامجون بود؟چقدر خوشگل شده...

#invisiblelovePart_10تهیونگ: نخوابیدین؟منم با صدای شما و جیم...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۲تهیونگ تو ذهنش :خیلی اعصابم خورد ...

پارت ۱۹ویو رزی:کم کم چشمامو باز کردم دیدم صبح شده بلند شدم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط