My fucking life/part:12🍾
My fucking life/part:12🍾
پرش زمانی به فردا صبح:
ات ویو:
بعد قضایای دیشب عجیب بود که شب رو راحت خوابیدم...خودم حدس میزنم بخاطر این بود که تو بغل کوک خوابیده بودم...خلاصه ساعت ۱۰ صبح از خواب بیدار شدم و با کلی بدبختی کوک رو هم بیدار کردم و دوتایی به نوبت رفتیم حموم و لباس پوشیدیم...آماده بودیم و کلی چیز میز برای پذیرایی درست کرده بودم و با کوک نشسته بودیم و حرف میزدیم که یهو زنگ در رو زدن
کوک:زنگ در رو زدن؟
ات:اوووم...کی میره باز کنه؟
کوک:دوتایی میریم!
ات:اوهوم(و سر تکون دادن به نشانه ی باشه)
کوک:اومدیممم
اعضا:سلااا...مم؟
جیهوپ:اوووه خانوم زیبا کی باشن؟(چشمک میزنه)
کوک:مادر بچه هامه...بخاطر همین شمارو اینجا اوردم...راجبش باید باهاتون صحبت کنیم
نامجون:اتفاقی افتاده کوک؟
کوک:یکم...یکم اوضاع ناجوره...ولی باهم درستش میکنیم
ته:بیایم تو؟
کوک:اووو معلومه بیاید بیاید
ات:(دستش رو دراز میکنه به طرف اعضا و یکی یکی دست میده)سلام من جئون ات هستم...دوست دختر کوک
(اعضا به ترتیب دست میدن و خودشونو معرفی میکنن)
ات:اممم ولی نیازی به معرفی نبود...من یه آرمیم(با خنده و خجالت)
جیمین:یاااا...با یه آرمی قرار میزارییی؟
کوک:مگه مشکلیه؟
شوگا:نه...مشکلی نیست...فقط...
کوک:آره آره آره...آره...من به همه چی فکر کردم...لازم نیست نصیحتم کنید هیونگا...معذرت میخوام ولی اون ممکنه الان یا یه مدت بعد از من بچه دار شه...پس فورا باید ازدواج کنیم و اون رو هم به کره بیاریم
ته:کوک...احساس نمیکنی زیادی تند توضیح دادییی؟
کوک:اووم...(خنده)
نامجون:یعنی شما...رابطه داشتیننن؟
کوک:ارهه دقیقا همین
جین:اونم قبل ازدواج؟........
کوک:آفرین درسته...
جیهوپ:زندگی خودته کوک...ولی شما دوتا از همه چیز رابطه تون مطمئنید؟...
کوک:آره معلومه که آرههه....من...من...من اونو...من اونو خیلی دوست دارمم اون تمام زندگی منه تمام عمرم رو حاضرم وقفش کنم
ات:(بغض میکنه و احساس میکنه اعضا دوستش ندارن و فقط لبخند میزنه و خودشو به اون راه میزنه ولی معلومه که حالش بده و همه متوجه ی این میشن)اوپااا...بس کن(با بغضی که داره میخنده)
پرش زمانی به فردا صبح:
ات ویو:
بعد قضایای دیشب عجیب بود که شب رو راحت خوابیدم...خودم حدس میزنم بخاطر این بود که تو بغل کوک خوابیده بودم...خلاصه ساعت ۱۰ صبح از خواب بیدار شدم و با کلی بدبختی کوک رو هم بیدار کردم و دوتایی به نوبت رفتیم حموم و لباس پوشیدیم...آماده بودیم و کلی چیز میز برای پذیرایی درست کرده بودم و با کوک نشسته بودیم و حرف میزدیم که یهو زنگ در رو زدن
کوک:زنگ در رو زدن؟
ات:اوووم...کی میره باز کنه؟
کوک:دوتایی میریم!
ات:اوهوم(و سر تکون دادن به نشانه ی باشه)
کوک:اومدیممم
اعضا:سلااا...مم؟
جیهوپ:اوووه خانوم زیبا کی باشن؟(چشمک میزنه)
کوک:مادر بچه هامه...بخاطر همین شمارو اینجا اوردم...راجبش باید باهاتون صحبت کنیم
نامجون:اتفاقی افتاده کوک؟
کوک:یکم...یکم اوضاع ناجوره...ولی باهم درستش میکنیم
ته:بیایم تو؟
کوک:اووو معلومه بیاید بیاید
ات:(دستش رو دراز میکنه به طرف اعضا و یکی یکی دست میده)سلام من جئون ات هستم...دوست دختر کوک
(اعضا به ترتیب دست میدن و خودشونو معرفی میکنن)
ات:اممم ولی نیازی به معرفی نبود...من یه آرمیم(با خنده و خجالت)
جیمین:یاااا...با یه آرمی قرار میزارییی؟
کوک:مگه مشکلیه؟
شوگا:نه...مشکلی نیست...فقط...
کوک:آره آره آره...آره...من به همه چی فکر کردم...لازم نیست نصیحتم کنید هیونگا...معذرت میخوام ولی اون ممکنه الان یا یه مدت بعد از من بچه دار شه...پس فورا باید ازدواج کنیم و اون رو هم به کره بیاریم
ته:کوک...احساس نمیکنی زیادی تند توضیح دادییی؟
کوک:اووم...(خنده)
نامجون:یعنی شما...رابطه داشتیننن؟
کوک:ارهه دقیقا همین
جین:اونم قبل ازدواج؟........
کوک:آفرین درسته...
جیهوپ:زندگی خودته کوک...ولی شما دوتا از همه چیز رابطه تون مطمئنید؟...
کوک:آره معلومه که آرههه....من...من...من اونو...من اونو خیلی دوست دارمم اون تمام زندگی منه تمام عمرم رو حاضرم وقفش کنم
ات:(بغض میکنه و احساس میکنه اعضا دوستش ندارن و فقط لبخند میزنه و خودشو به اون راه میزنه ولی معلومه که حالش بده و همه متوجه ی این میشن)اوپااا...بس کن(با بغضی که داره میخنده)
۱.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.