موضوعاگه نزاری ببوسنت
موضوع:اگه نزاری ببوسنت
کارکترا:گوجو_سوکونا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مشغول درس خوندن بودی انقدر تو درسا غرق شده بودی که نمی دونستی اطرافت چه اتفاقی میافته گوجو روبهروت نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد،متوجه تو شد که جلوش نشسته بودی.
حواست به کتاب بود به پایین خم شد و دید که مشغول نوشتن چیزی تو دفترتی و حتی حواست به اون نیست
احساس کردی کسی بهت نگاه میکنه برای همین سرتو از کتاب بالا آوردی و به گوجو نگاه کردی که با یه لبخند شیرین بهت نگاه میکنه تو هم متقابل بهش لبخند زدی، گوجو خم شد تا ببوستت ولی تو رفتی کنار
تلاش میکردی تا خندتو سرکوب کنی ولی با چهرهای که گوجو داشت بهت نگاه میکرد دیگه نتونستی تحمل کنی و خندههات همه جای خونه رو پر کرد
از شدت خندیدن اشک تو چشمات جمع شده بود احساس بدی داشتی ولی در عین حال ازش لذت میبردی " پس دیگه دوسم نداری؟" دستش چونه ات رو گرفته بود و باعث میشد بهش نگاه کنی "گومناسای..." عذرخواهیت واقعی بود ولی لبخندت چیز دیگهای میگفت.
ظاهر توهین آمیز صورتش باعث شد احساس بدی داشته باشی،پس قبل اینکه به درسات برگردی آروم و سریع لبشو بوسیدی گوجو راضی بود پس سرشو برگردوند توی گوشیش و تو هم شروع کردی به درس خوندن
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سوکونا روی تخت دراز کشیده و منتظرت بود چشماش مدام به خاطر خستگی بسته میشد
تو داشتی روتین پوستیت رو انجام میدادی تو این کار رو هر شب انجام میدادی ولی سوکونا اصلا سر در نمیآورد با این که ظاهری عالی داشتی چرا باید این جور چیزا به بدنت میزدی،سوکونا وقتی صدای قدمات رو شنید به سمتت چرخید
دیدی چشماش فقط به بدنت نگاه میکرد (استغفرالله)تو فقط یه تاپ و شلوارک معمولی پوشیده بودی یکم خجالت کشیدی "هنوز میخوای نگام کنی؟" سوکونا خنده ملایمی کرد "شاید میخوام" با صورت گوجه ای روی تخت دراز کشیدی و پتو رو روی خودت انداختی دستای گرمش رو دور کمرت حلقه کرد خم شد تا بوسهای روی لبات بکاره که دستتو به سمت صورتش بردی و سوکونا رو دور کردی
سوکونا کمی اخم کرد "بیبی،من فقط میخوام ببوسمت" صداش باعث شد بخندی "نه نمیخوام بوسم کنی" سوکونا اول با اخم بهت نگاه کرد ولی بعد از چند ثانیه این اخم به لبخند شیطانی تبدیل شد "اوه بیب پس میخوای جاهای دیگهات رو هم ببوسم آره؟" (اونایی که فهمیدن دستا بالا🤚😑) بعد از این حرف سوکونا شوکه شدی (نتیجه کرم ریختن رو سوکونا) "چی؟ن..ن...نه" سوکونا با همون چهره داشت نگات میکرد "پس یا تو منو میبوسی یا من تورو میبوسم" با صورتی که حتی لبو رو رد کرده بود بوسش کردی "حالا شد،الان بگیر بخواب تا...." با دستت دهنشو گرفتی و بغلش کردی و باهم لالا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تامام
کارکترا:گوجو_سوکونا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مشغول درس خوندن بودی انقدر تو درسا غرق شده بودی که نمی دونستی اطرافت چه اتفاقی میافته گوجو روبهروت نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد،متوجه تو شد که جلوش نشسته بودی.
حواست به کتاب بود به پایین خم شد و دید که مشغول نوشتن چیزی تو دفترتی و حتی حواست به اون نیست
احساس کردی کسی بهت نگاه میکنه برای همین سرتو از کتاب بالا آوردی و به گوجو نگاه کردی که با یه لبخند شیرین بهت نگاه میکنه تو هم متقابل بهش لبخند زدی، گوجو خم شد تا ببوستت ولی تو رفتی کنار
تلاش میکردی تا خندتو سرکوب کنی ولی با چهرهای که گوجو داشت بهت نگاه میکرد دیگه نتونستی تحمل کنی و خندههات همه جای خونه رو پر کرد
از شدت خندیدن اشک تو چشمات جمع شده بود احساس بدی داشتی ولی در عین حال ازش لذت میبردی " پس دیگه دوسم نداری؟" دستش چونه ات رو گرفته بود و باعث میشد بهش نگاه کنی "گومناسای..." عذرخواهیت واقعی بود ولی لبخندت چیز دیگهای میگفت.
ظاهر توهین آمیز صورتش باعث شد احساس بدی داشته باشی،پس قبل اینکه به درسات برگردی آروم و سریع لبشو بوسیدی گوجو راضی بود پس سرشو برگردوند توی گوشیش و تو هم شروع کردی به درس خوندن
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سوکونا روی تخت دراز کشیده و منتظرت بود چشماش مدام به خاطر خستگی بسته میشد
تو داشتی روتین پوستیت رو انجام میدادی تو این کار رو هر شب انجام میدادی ولی سوکونا اصلا سر در نمیآورد با این که ظاهری عالی داشتی چرا باید این جور چیزا به بدنت میزدی،سوکونا وقتی صدای قدمات رو شنید به سمتت چرخید
دیدی چشماش فقط به بدنت نگاه میکرد (استغفرالله)تو فقط یه تاپ و شلوارک معمولی پوشیده بودی یکم خجالت کشیدی "هنوز میخوای نگام کنی؟" سوکونا خنده ملایمی کرد "شاید میخوام" با صورت گوجه ای روی تخت دراز کشیدی و پتو رو روی خودت انداختی دستای گرمش رو دور کمرت حلقه کرد خم شد تا بوسهای روی لبات بکاره که دستتو به سمت صورتش بردی و سوکونا رو دور کردی
سوکونا کمی اخم کرد "بیبی،من فقط میخوام ببوسمت" صداش باعث شد بخندی "نه نمیخوام بوسم کنی" سوکونا اول با اخم بهت نگاه کرد ولی بعد از چند ثانیه این اخم به لبخند شیطانی تبدیل شد "اوه بیب پس میخوای جاهای دیگهات رو هم ببوسم آره؟" (اونایی که فهمیدن دستا بالا🤚😑) بعد از این حرف سوکونا شوکه شدی (نتیجه کرم ریختن رو سوکونا) "چی؟ن..ن...نه" سوکونا با همون چهره داشت نگات میکرد "پس یا تو منو میبوسی یا من تورو میبوسم" با صورتی که حتی لبو رو رد کرده بود بوسش کردی "حالا شد،الان بگیر بخواب تا...." با دستت دهنشو گرفتی و بغلش کردی و باهم لالا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تامام
- ۱۰.۶k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط