موضوعوقتی آشپزخونه رو به آتیش میکشید
موضوع:وقتی آشپزخونه رو به آتیش میکشید
کارکترا:دازای_شوتو_گوجو
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دازای روی مبل نشسته بود و شما هم کنارش نشسته بودید که بوی سوختگی اومد
دازای:بانوی من تو هم بوی سوختگی احساس میکنی؟
ا/ت:نه وایسا برم ببینم، دازای زود بیا اینجا!!! (عربده)
و ما اینجا پت و مت را مشاهده میکنیم که سعی میکنن آتش رو خاموش کنن
[بعد از این که آتش رو خاموش کردید]
دازای:فکر کنم دیگه باید به جای پرنسسم من باید غذا درست کنم
ا/ت:الان این کمک بود یا تخریب؟
دازای:گزینه سوم
ا/ت:مگه گزینه سو...
حرفتون تموم نشده بود که دازای شما رو بغل میکنه
دازای:بانوی من تو هر جوری هم باشی بازم عاشقت هستم،حالا بریم خودکشی دو نفره
ا/ت:دازای دهنتو ببند وگرنه....
دازای:چشم•-•
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شما خواب بودید ولی شوتو بیدار بود و داشت کتاب میخوند که یهو
بوی سوختگی به بینیش خورد و خونه رو دود گرفت
شوتو سریع میره ببینه چی شده که میبینه آشپزخونه آتیش گرفته با کوسه یخش آتیش رو خاموش میکنه و در و پنجره هارو باز میکنه و میاد پیشتون
و شمایی که به هفت خواب پادشاه رفته بودید و همه جا بی خبر بودید
شوتو شما رو بغل میکنه و خیلی آروم در گوشتون میگه
شوتو:خوب بخوابی فرشته من
(منم شوتو موخوامممم)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گوجو تازه اومده بود خونه و شما هم داشتید آهنگ گوش میکردید که یهو بوی سوختگی همه جای خونه رو فرا گرفت
گوجو:میگم موچی کوچولو بوی سوختگی احساس نمیکنی؟
ا/ت:شتت
گوجو:موچی کوچولو باز چه دست گلی به آب دادی؟
ا/ت:اوروسایی!و به من کمک کن
تو و گوجو به سمت آشپزخونه میرید و شروع میکنید به خاموش کردن آتیش
بعد از این که آتیش رو خاموش میکنید هردوتون روی زمین ولو میشید
گوجو:آخییشششش بالاخره خاموشش کردیم خوب حالا این چیزی که میخواستی درستش کنی چی بود؟
ا/ت:میگم ولی شهیدم نمیکنی.......شیرینی بود
گوجو:اشکالی نداره♡...جااااننن تو چیکار کردی؟؟!!!
ا/ت:گو خوردم
گوجو شما رو میگیره و از خونه پرتتون میکنه و شما مجبور میشید براش ۱۰ بسته شیرینی بگیرید تا شما رو ببخشه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
انگشتام شکست
جانه❤
کارکترا:دازای_شوتو_گوجو
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دازای روی مبل نشسته بود و شما هم کنارش نشسته بودید که بوی سوختگی اومد
دازای:بانوی من تو هم بوی سوختگی احساس میکنی؟
ا/ت:نه وایسا برم ببینم، دازای زود بیا اینجا!!! (عربده)
و ما اینجا پت و مت را مشاهده میکنیم که سعی میکنن آتش رو خاموش کنن
[بعد از این که آتش رو خاموش کردید]
دازای:فکر کنم دیگه باید به جای پرنسسم من باید غذا درست کنم
ا/ت:الان این کمک بود یا تخریب؟
دازای:گزینه سوم
ا/ت:مگه گزینه سو...
حرفتون تموم نشده بود که دازای شما رو بغل میکنه
دازای:بانوی من تو هر جوری هم باشی بازم عاشقت هستم،حالا بریم خودکشی دو نفره
ا/ت:دازای دهنتو ببند وگرنه....
دازای:چشم•-•
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شما خواب بودید ولی شوتو بیدار بود و داشت کتاب میخوند که یهو
بوی سوختگی به بینیش خورد و خونه رو دود گرفت
شوتو سریع میره ببینه چی شده که میبینه آشپزخونه آتیش گرفته با کوسه یخش آتیش رو خاموش میکنه و در و پنجره هارو باز میکنه و میاد پیشتون
و شمایی که به هفت خواب پادشاه رفته بودید و همه جا بی خبر بودید
شوتو شما رو بغل میکنه و خیلی آروم در گوشتون میگه
شوتو:خوب بخوابی فرشته من
(منم شوتو موخوامممم)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گوجو تازه اومده بود خونه و شما هم داشتید آهنگ گوش میکردید که یهو بوی سوختگی همه جای خونه رو فرا گرفت
گوجو:میگم موچی کوچولو بوی سوختگی احساس نمیکنی؟
ا/ت:شتت
گوجو:موچی کوچولو باز چه دست گلی به آب دادی؟
ا/ت:اوروسایی!و به من کمک کن
تو و گوجو به سمت آشپزخونه میرید و شروع میکنید به خاموش کردن آتیش
بعد از این که آتیش رو خاموش میکنید هردوتون روی زمین ولو میشید
گوجو:آخییشششش بالاخره خاموشش کردیم خوب حالا این چیزی که میخواستی درستش کنی چی بود؟
ا/ت:میگم ولی شهیدم نمیکنی.......شیرینی بود
گوجو:اشکالی نداره♡...جااااننن تو چیکار کردی؟؟!!!
ا/ت:گو خوردم
گوجو شما رو میگیره و از خونه پرتتون میکنه و شما مجبور میشید براش ۱۰ بسته شیرینی بگیرید تا شما رو ببخشه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
انگشتام شکست
جانه❤
- ۷.۱k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط