شهلا چرا از عشق خود یک دم دریغ می داری ام
شهلا چرا از عشق خود یک دم دریغ می داری ام
مهلا تو ای جان با صفا در پیش خود می آری ام
تنهاتر از تنها شدم از پیش همّه وا شدم
تا با تو تنها من شوم اندر حرم هی جا شدم
دیگر کسی بهرم نماند با یاد تو تنها شدم
از بس به دورم نور شد من زائر بطحا شدم
با طاق ابرو تا شدم اندر هوا من «لا» شدم
در بر به سان ذره ای بودم ولی حورا شدم
آن گونه ی نورانیت دل را به بالاها بَرَد
آن پرتو خورشید تو این دل به یغما می برد
از پره های رخ شدم دیوانه ی دیوانه ای
ای وای اگر تو رخ دهی بر من نمودی خانه ای
عرشی فدای چهره ات آن چهره نورانیت
یک دم بیا دستش بگیر تا او شود قربانیت
#سید_عرشی
مهلا تو ای جان با صفا در پیش خود می آری ام
تنهاتر از تنها شدم از پیش همّه وا شدم
تا با تو تنها من شوم اندر حرم هی جا شدم
دیگر کسی بهرم نماند با یاد تو تنها شدم
از بس به دورم نور شد من زائر بطحا شدم
با طاق ابرو تا شدم اندر هوا من «لا» شدم
در بر به سان ذره ای بودم ولی حورا شدم
آن گونه ی نورانیت دل را به بالاها بَرَد
آن پرتو خورشید تو این دل به یغما می برد
از پره های رخ شدم دیوانه ی دیوانه ای
ای وای اگر تو رخ دهی بر من نمودی خانه ای
عرشی فدای چهره ات آن چهره نورانیت
یک دم بیا دستش بگیر تا او شود قربانیت
#سید_عرشی
۷.۸k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.