شیشه ی عمر ارباب
پارت ۱🍷
چراغارو خاموش کردیم و دایره وار نشستیم وسط و یه نور گوشی رو گذاشتیم وسط
یونا:بچه ها بیاین داستان ترسناک تعریف کنیم
سونی:نه من میترسم
ا.ت:عه سونی سوسول بازی درنیار
یونجی:همه ک مثل ت نترس نیستن
ا.ت:معلومه کسی اندازه ی من نترس نیست
یون هی:بسه..من شروع میکنم...یه بازیه
یونا:داستان نه بازی
سونی:بزار بازیو بگه
یون هی:خب یخ بازی ترسناکی هست به اسم بازی اسانسور..بازیش اینجوریه ک توی یه ساختمون ۱۰ طبقه تنهایی سوار اسانسور میشی و طبقه ی ۴ رو میزنی و وقتی رسیدی طبقیه ی ۲ رو میزنی و بعد طبقه ی ۴ و دوباره طبقه ی ۲
ا.ت:چرتو پرته
یون هی:وایستا ادامه داره...بعد اینکه دوباره طبقه ی ۲ رو زدی وقتی رسیدی طبقه ی ۱۰ورو میزنی و بعدش طبقه ی ۵..توی این طبقه یه زن جوونی ک لباس قرمز تنشه و چشماش برق میزنه سوار میشه..ت حق نگاه کردن و حرف زدن باهاشو نداری
یونا:خب اگ نگاش نکنیم از کجا بفهمیم چی پوشیده
یون هی: عه انقد نپرید وسط حرفم...وقتی سوار شد طبقه ی اول رو میزنی و بعد خارج میشی...اگ درست انجام داده باشی وارد دنیای موازی شدی ولی اگ اشتباه انجام داده باشی هنوزم ت دنیای خودمونی
ا.ت:من هنوزم میگم چرته
یونا:اینجا چند طبقس؟
یونجی: ۱۰
سونی: هی ا.ت...تو که هی میگی نترسی حاضری این بازی رو انجام بدی؟
ا.ت:همچین بازی چرتیو؟ اصلن
یون هی:پس میترسی
ا.ت:نخیرم
یونا:پس انجامش بده
.
.
جلوی در اسانسور وایستادیم
یون هی:فقط یادت باشه ب هر طبقه ک رسیدی خارج نشی فهمیدی؟
ا.ت:باشه بابا
یون هی:راستی اگه بازی کار کرد به هیچ وجه اسانسور رو گم نکن چون تنها راهه برگشتته وگرنه تا اخر عمر توی اون دنیا میمونی
ا.ت:چه بهتر
یونا:بهتر؟ بدبخت جنو ارواح میخورنت
ا.ت:همش خرافاته
یون هی:به هر حال اگه خاستی برگردی چند بار طبقه ی اولو میزنی تا برگردی ب این دنیا
سوار اسانسور شدم و بازی رو شروع کردم....رفتم طبقه ۴ و بعد ۲ و دوباره ۴ و دوباره ۲ و بعد طبقه ۱۰ و بعدش طبقه ی ۵...وقتی اسانسور وایستاد یه زنی وارد شد..بهش همونطور ک گفت نگاه کردم ولی انعکاس رنگ لباسش روی دیر اهنی اسانسور نشون میداد لباسش قرمزه...طبقه ی اول رو زدم
زنه:سلام
هیچی نگفتم
زنه:اسمت چیه؟
ا.ت:.......(سکوت)
زنه:میتونم صورتتو ببینم؟
هیچ حرکتی نمیکردم و فقط زمین رو نگاه میکردم...بلخره رسیدیم طبقه ی اول..سریع پیاده شدم و درو ورمو نگاه کردم...هیچی نبود...یه جایی شبیه پارکینگ بود ولی ماشینی توش نبود
ا.ت:هه دیدی عمل نکرد
خاستم دوباره سوار اسانسور شم ک یه چیزی یادم افتاد
ا.ت:طبقه اول مگه نباید خونه باشه؟
.
.
.
پارت بعدم الان میزارم😚🍷
چراغارو خاموش کردیم و دایره وار نشستیم وسط و یه نور گوشی رو گذاشتیم وسط
یونا:بچه ها بیاین داستان ترسناک تعریف کنیم
سونی:نه من میترسم
ا.ت:عه سونی سوسول بازی درنیار
یونجی:همه ک مثل ت نترس نیستن
ا.ت:معلومه کسی اندازه ی من نترس نیست
یون هی:بسه..من شروع میکنم...یه بازیه
یونا:داستان نه بازی
سونی:بزار بازیو بگه
یون هی:خب یخ بازی ترسناکی هست به اسم بازی اسانسور..بازیش اینجوریه ک توی یه ساختمون ۱۰ طبقه تنهایی سوار اسانسور میشی و طبقه ی ۴ رو میزنی و وقتی رسیدی طبقیه ی ۲ رو میزنی و بعد طبقه ی ۴ و دوباره طبقه ی ۲
ا.ت:چرتو پرته
یون هی:وایستا ادامه داره...بعد اینکه دوباره طبقه ی ۲ رو زدی وقتی رسیدی طبقه ی ۱۰ورو میزنی و بعدش طبقه ی ۵..توی این طبقه یه زن جوونی ک لباس قرمز تنشه و چشماش برق میزنه سوار میشه..ت حق نگاه کردن و حرف زدن باهاشو نداری
یونا:خب اگ نگاش نکنیم از کجا بفهمیم چی پوشیده
یون هی: عه انقد نپرید وسط حرفم...وقتی سوار شد طبقه ی اول رو میزنی و بعد خارج میشی...اگ درست انجام داده باشی وارد دنیای موازی شدی ولی اگ اشتباه انجام داده باشی هنوزم ت دنیای خودمونی
ا.ت:من هنوزم میگم چرته
یونا:اینجا چند طبقس؟
یونجی: ۱۰
سونی: هی ا.ت...تو که هی میگی نترسی حاضری این بازی رو انجام بدی؟
ا.ت:همچین بازی چرتیو؟ اصلن
یون هی:پس میترسی
ا.ت:نخیرم
یونا:پس انجامش بده
.
.
جلوی در اسانسور وایستادیم
یون هی:فقط یادت باشه ب هر طبقه ک رسیدی خارج نشی فهمیدی؟
ا.ت:باشه بابا
یون هی:راستی اگه بازی کار کرد به هیچ وجه اسانسور رو گم نکن چون تنها راهه برگشتته وگرنه تا اخر عمر توی اون دنیا میمونی
ا.ت:چه بهتر
یونا:بهتر؟ بدبخت جنو ارواح میخورنت
ا.ت:همش خرافاته
یون هی:به هر حال اگه خاستی برگردی چند بار طبقه ی اولو میزنی تا برگردی ب این دنیا
سوار اسانسور شدم و بازی رو شروع کردم....رفتم طبقه ۴ و بعد ۲ و دوباره ۴ و دوباره ۲ و بعد طبقه ۱۰ و بعدش طبقه ی ۵...وقتی اسانسور وایستاد یه زنی وارد شد..بهش همونطور ک گفت نگاه کردم ولی انعکاس رنگ لباسش روی دیر اهنی اسانسور نشون میداد لباسش قرمزه...طبقه ی اول رو زدم
زنه:سلام
هیچی نگفتم
زنه:اسمت چیه؟
ا.ت:.......(سکوت)
زنه:میتونم صورتتو ببینم؟
هیچ حرکتی نمیکردم و فقط زمین رو نگاه میکردم...بلخره رسیدیم طبقه ی اول..سریع پیاده شدم و درو ورمو نگاه کردم...هیچی نبود...یه جایی شبیه پارکینگ بود ولی ماشینی توش نبود
ا.ت:هه دیدی عمل نکرد
خاستم دوباره سوار اسانسور شم ک یه چیزی یادم افتاد
ا.ت:طبقه اول مگه نباید خونه باشه؟
.
.
.
پارت بعدم الان میزارم😚🍷
۱۴.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.