تک پارتی جین!
تک پارتی جین!
تقریبا ۳ سال از به دنیا اومدن بچمون میگذشت.
من خیلی بچمو دوست داشتم ولی جین بیش از حد روش حساس بود!
حتی در هر حدی که نمیذاشت بیرون ببرمش!
امروز میخاستم درباره همین موضوع باهاش حرف بزنم.
ساعت ۱۰ صبح بود که با صدای جین که داشت صداممیکرد از خاب بیدار شدم.
با دیدن قیافه جیا دخترم لبخندی زدمو موهاشو بوسیدم که جین گفت قبول نیست منم بوس میخام.
گردنشو بوسیدم که نگاهی بهم انداخت که خنده بلندی کردمو از جام بلند شدمو رفتم سمت wc موهامو شونه کردم مسواک زدمو صورتمو شستمو اومدم بیرون.
جین داشت به جیا صبحونه میداد رفتم سمتشون و روی میز نشیتمو شروع به خوردن کردم بعد از چند مین جیا رو گذاشت بغل من و رفت آماده شد برای کارش.
ساعت ۱۱ بود که جین باهامون خداحافظی کرد و رفت.
ساعت ۱۱و نیم بود که گفتم جیا مامانی
جیا:بله مامان
ات:میخای بریم بیرون!
جیا:بلیمم
جیا رو آماده کردمو خودمم لباسمو پوشیدمو و رفتیم پارکی که نزدیک به خونمون بود.
روی صندلی نشسته بودمو جیا داشت بازی میکرد بعد از چن مین اومد پیشم گفت مامان من بستنی میخام!
بهش گفتم مامانی تو بشین میرم بستنی بگیرم
چن قدم ازش جداشدمو رفتم بستنی گرفتم وقتی برگشتم جیارو ندیدم!
در حدی ترسیده بودم که گریمگرفت.
همینجوری توی خیابونا دنبالش میگشتم که یه دفعه یه دختر بچه رو بغل ی مردی دیدم.
سریع سمتشون رفتم اونا جیا و جین بودن!
ات:جین من....
جین:ات خفه شو خب فقط خفه شو
اگه فق اگه یه اتفاق کوچیک براش میوفتاد چیکار میکردییی؟!
با دادی که زد سرمو پایین انداختم که جیارو از بغلش بیرون آوردو دستشو زیر چونم گذاشتو اونو بالا اورد.
در حدی عصبانی بود که رگ گردنش به وضوح معلوم بود خاستم برم جیا رو بغل کنم که محکم دستمو گرفت که باعث شد بیوفتم زمین با گریه اط جام بلند شدمو گفتم
جین داری چه غلطی.....
که با سوختن نصف صورتم حرفم نصفه موند.
اونیجلوی این همه ادممنو زد......
بدون توجه بهم با جیا سمت ماشین رفتو سوار شدن حتی بهم نگفت که سوار ماشین بشم و همونجوری رفت.
هوا سرد شده بود و من هنوز بیرون بودم چون نمیدونستم وقتی برم خونه باهام چه رفتاری دارع!
تقریبا ساعت ۱۱ شب بود که رفتم جلوی در خونه کلید داشتم پس آروم انداختم تو درو بازش کردم که جین که روی مبل نشسته بود دیدم.
وقتی منو دید به سمتم اومد بغلم کرد
از کار یهوییش شکه شدم که گف:من...من متاسفم...
با شنیدن صدای بغض دارش این دفعه کسی که بغلش میکرد من بودم.....
پایان
ببخشید اگهگوه بود😐😂
تقریبا ۳ سال از به دنیا اومدن بچمون میگذشت.
من خیلی بچمو دوست داشتم ولی جین بیش از حد روش حساس بود!
حتی در هر حدی که نمیذاشت بیرون ببرمش!
امروز میخاستم درباره همین موضوع باهاش حرف بزنم.
ساعت ۱۰ صبح بود که با صدای جین که داشت صداممیکرد از خاب بیدار شدم.
با دیدن قیافه جیا دخترم لبخندی زدمو موهاشو بوسیدم که جین گفت قبول نیست منم بوس میخام.
گردنشو بوسیدم که نگاهی بهم انداخت که خنده بلندی کردمو از جام بلند شدمو رفتم سمت wc موهامو شونه کردم مسواک زدمو صورتمو شستمو اومدم بیرون.
جین داشت به جیا صبحونه میداد رفتم سمتشون و روی میز نشیتمو شروع به خوردن کردم بعد از چند مین جیا رو گذاشت بغل من و رفت آماده شد برای کارش.
ساعت ۱۱ بود که جین باهامون خداحافظی کرد و رفت.
ساعت ۱۱و نیم بود که گفتم جیا مامانی
جیا:بله مامان
ات:میخای بریم بیرون!
جیا:بلیمم
جیا رو آماده کردمو خودمم لباسمو پوشیدمو و رفتیم پارکی که نزدیک به خونمون بود.
روی صندلی نشسته بودمو جیا داشت بازی میکرد بعد از چن مین اومد پیشم گفت مامان من بستنی میخام!
بهش گفتم مامانی تو بشین میرم بستنی بگیرم
چن قدم ازش جداشدمو رفتم بستنی گرفتم وقتی برگشتم جیارو ندیدم!
در حدی ترسیده بودم که گریمگرفت.
همینجوری توی خیابونا دنبالش میگشتم که یه دفعه یه دختر بچه رو بغل ی مردی دیدم.
سریع سمتشون رفتم اونا جیا و جین بودن!
ات:جین من....
جین:ات خفه شو خب فقط خفه شو
اگه فق اگه یه اتفاق کوچیک براش میوفتاد چیکار میکردییی؟!
با دادی که زد سرمو پایین انداختم که جیارو از بغلش بیرون آوردو دستشو زیر چونم گذاشتو اونو بالا اورد.
در حدی عصبانی بود که رگ گردنش به وضوح معلوم بود خاستم برم جیا رو بغل کنم که محکم دستمو گرفت که باعث شد بیوفتم زمین با گریه اط جام بلند شدمو گفتم
جین داری چه غلطی.....
که با سوختن نصف صورتم حرفم نصفه موند.
اونیجلوی این همه ادممنو زد......
بدون توجه بهم با جیا سمت ماشین رفتو سوار شدن حتی بهم نگفت که سوار ماشین بشم و همونجوری رفت.
هوا سرد شده بود و من هنوز بیرون بودم چون نمیدونستم وقتی برم خونه باهام چه رفتاری دارع!
تقریبا ساعت ۱۱ شب بود که رفتم جلوی در خونه کلید داشتم پس آروم انداختم تو درو بازش کردم که جین که روی مبل نشسته بود دیدم.
وقتی منو دید به سمتم اومد بغلم کرد
از کار یهوییش شکه شدم که گف:من...من متاسفم...
با شنیدن صدای بغض دارش این دفعه کسی که بغلش میکرد من بودم.....
پایان
ببخشید اگهگوه بود😐😂
۳۴.۲k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.