p5
*ᎷᎽ ᏉᎨᏕᎨᎾᏁ*🪐✨
Part5
اون روشو برنگردوند بعد عوض کردن لباسم یکم فیلم دیدم گوشی بازی کردمو با جیمین حرف زدیم خیلی خوابم میومد ساعتم 1 نصفه شب شده بود( گشادیم میکشه اتفاقاتو بگم)
+:«خب من میرم بخوابم»
رفتم رو تخت
_:«من روی تخت میخوابم»
+:«یااا تخت منه»
_:«منم عادت ندارم روی زمین بخوابم»
+نه نمیشه من میخوابم
_:«نه من»
+:«نه من»
_:«نه»
+:«نه»
_:«نه»
+:«نه»
_:«نه»
+:«نه»
_:«نه»
+:«نهههههه»
_:«اصن یه فکری دارم»
رفتو پارچ ابو برداشتو ریخت رو تخت
+:«یااااا»
_:«اینجوری هردومون روی زمین میخوابیم»
رفتمو بالشتمو برداشتم شتتتت من که همین یه بالشتو پتو رو توی اتاقم دارم
+:«جیمین»
_:«هوم»
+:«باید پیش هم بخوابیم»
_:«میدونستم روم کراش داری»
+:«نسداژلژبسط»
_:«دیوونم هسی نه»
+:«احمق من فقط یه پشتیو یه پتو دارم»
_:«شتت»
رفتم بالشتو گذاشتم پایین و روش خوابیدم جیمین رفت سراغ گوشیش
_:«وقتی کارم با گوشیم تموم شد» میخوابم
+:«باشه فقط قبل ساعت سه بخواب »
_:«چرا»
+:«چون روح ها ساعت سه میان به این دنیا»( اثرات مدگله)
_:«ودف»
گرفتمو خوابیدم
*جیمین:*
بعد نیم ساعت ا. ت خوابید منم تا ساعت دو و نیم با گوشی کار کردم و بعدش رفتم پیشش خوابیدم تازگیا یه حس عجیبی به ا. ت داشتم موهاشو نوازش کردم و خواستم ببوسمش که بیدار شد ولی سریع خودمو عقب کشیدم
+:«الان ساعت چنده»
_:«سه»
+ :«چیییی»
یه پوزخند بهش زدم یکدفعه قفل در باز شدو یکی اومد تو ا. ت یه جیغی کشید که منم ترسیدم
Part5
اون روشو برنگردوند بعد عوض کردن لباسم یکم فیلم دیدم گوشی بازی کردمو با جیمین حرف زدیم خیلی خوابم میومد ساعتم 1 نصفه شب شده بود( گشادیم میکشه اتفاقاتو بگم)
+:«خب من میرم بخوابم»
رفتم رو تخت
_:«من روی تخت میخوابم»
+:«یااا تخت منه»
_:«منم عادت ندارم روی زمین بخوابم»
+نه نمیشه من میخوابم
_:«نه من»
+:«نه من»
_:«نه»
+:«نه»
_:«نه»
+:«نه»
_:«نه»
+:«نه»
_:«نه»
+:«نهههههه»
_:«اصن یه فکری دارم»
رفتو پارچ ابو برداشتو ریخت رو تخت
+:«یااااا»
_:«اینجوری هردومون روی زمین میخوابیم»
رفتمو بالشتمو برداشتم شتتتت من که همین یه بالشتو پتو رو توی اتاقم دارم
+:«جیمین»
_:«هوم»
+:«باید پیش هم بخوابیم»
_:«میدونستم روم کراش داری»
+:«نسداژلژبسط»
_:«دیوونم هسی نه»
+:«احمق من فقط یه پشتیو یه پتو دارم»
_:«شتت»
رفتم بالشتو گذاشتم پایین و روش خوابیدم جیمین رفت سراغ گوشیش
_:«وقتی کارم با گوشیم تموم شد» میخوابم
+:«باشه فقط قبل ساعت سه بخواب »
_:«چرا»
+:«چون روح ها ساعت سه میان به این دنیا»( اثرات مدگله)
_:«ودف»
گرفتمو خوابیدم
*جیمین:*
بعد نیم ساعت ا. ت خوابید منم تا ساعت دو و نیم با گوشی کار کردم و بعدش رفتم پیشش خوابیدم تازگیا یه حس عجیبی به ا. ت داشتم موهاشو نوازش کردم و خواستم ببوسمش که بیدار شد ولی سریع خودمو عقب کشیدم
+:«الان ساعت چنده»
_:«سه»
+ :«چیییی»
یه پوزخند بهش زدم یکدفعه قفل در باز شدو یکی اومد تو ا. ت یه جیغی کشید که منم ترسیدم
۱۸.۵k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.