p4
ᎷᎽ ᏉᎨᏕᎨᎾᏁ🪐✨
Part4
رفتم در خونه رو باز کردم که جیمینو دیدم میخواستم درو ببندم که پاشو گذاشت لای در و اومد تو
_:«خونه ی قشنگیه»
+:«شتتت گمشو بیرون»
_:«مامانو بابات خونن؟ »
+:«نح»
_:«عه پس امشب زیرم میخوابی»
+:«خفه شوو گمشو بیرون»
_:«راه خونه رو بلدم گم نمیشم»
لونا اومد توی حیاط
لونا:«بسههه دیگههههه^»(برای بار دوم میگم^به معنیه داده»
_:«ط کی باشی»
لونا:«یه بدبختی که رو جین کراش دارههه»
+:«ودفف«
_:«ودف تر»
+:«صبر کن ببینم سوجوای که تو یخچال بودو خوردی؟ »
لونا:«سوجو چیه»»
_:«حداقل به اندازه ظرفیتت میخوردی»
رفتم توی اتاقم که از این قرصا که مستی رو از بین ببره بردارم جیمینم باهام اومد تو داشتم دنبال قرص میگشتم که صدای قفل شدن در اومد جیمین که کنارم بود سرمو برگردوندم
لونا:«هوی تا فردا تو این اتاق میمونید تا باهم خوب بشید»
+:«لونااا درو باز کن»
_:«چه زبونی در اورده این مدرسه به صد روش سامورایی میکنمش»
رفتم رو تختم نشستم میخواستم ابمیوه بخورم که روم خالی شد
+:«شتتتتت اینو کم داشتیم»
جیمین یه پوزخند زد
_:«نگاه نمیکنم برو عوض کن»
+:»نگاه نکنیااااا»
_:«باشه »
رفت و سرشو به سمت پنجره نزدیک کرد 30 ثانیه گذشت
_:«عوض کردی»
+:«نه»
_:«شت»
+:« 10 مین همینجوری وایسا»
_:«وات مگه میخوای لباس عروس بپوشی »
+:«اینجوری نمیفهمی کی لباسمو عوض کردم»
_:«20 ثانیه وقت داری لباستو عوض کنی بعدش سرمو بر میگردونم 1 2 3 4»
+:«چی نه»
شروع کردم به عوض کرد لباسم هنوز لباسمو نپوشیده بودم
_:«و20»
اون...
Part4
رفتم در خونه رو باز کردم که جیمینو دیدم میخواستم درو ببندم که پاشو گذاشت لای در و اومد تو
_:«خونه ی قشنگیه»
+:«شتتت گمشو بیرون»
_:«مامانو بابات خونن؟ »
+:«نح»
_:«عه پس امشب زیرم میخوابی»
+:«خفه شوو گمشو بیرون»
_:«راه خونه رو بلدم گم نمیشم»
لونا اومد توی حیاط
لونا:«بسههه دیگههههه^»(برای بار دوم میگم^به معنیه داده»
_:«ط کی باشی»
لونا:«یه بدبختی که رو جین کراش دارههه»
+:«ودفف«
_:«ودف تر»
+:«صبر کن ببینم سوجوای که تو یخچال بودو خوردی؟ »
لونا:«سوجو چیه»»
_:«حداقل به اندازه ظرفیتت میخوردی»
رفتم توی اتاقم که از این قرصا که مستی رو از بین ببره بردارم جیمینم باهام اومد تو داشتم دنبال قرص میگشتم که صدای قفل شدن در اومد جیمین که کنارم بود سرمو برگردوندم
لونا:«هوی تا فردا تو این اتاق میمونید تا باهم خوب بشید»
+:«لونااا درو باز کن»
_:«چه زبونی در اورده این مدرسه به صد روش سامورایی میکنمش»
رفتم رو تختم نشستم میخواستم ابمیوه بخورم که روم خالی شد
+:«شتتتتت اینو کم داشتیم»
جیمین یه پوزخند زد
_:«نگاه نمیکنم برو عوض کن»
+:»نگاه نکنیااااا»
_:«باشه »
رفت و سرشو به سمت پنجره نزدیک کرد 30 ثانیه گذشت
_:«عوض کردی»
+:«نه»
_:«شت»
+:« 10 مین همینجوری وایسا»
_:«وات مگه میخوای لباس عروس بپوشی »
+:«اینجوری نمیفهمی کی لباسمو عوض کردم»
_:«20 ثانیه وقت داری لباستو عوض کنی بعدش سرمو بر میگردونم 1 2 3 4»
+:«چی نه»
شروع کردم به عوض کرد لباسم هنوز لباسمو نپوشیده بودم
_:«و20»
اون...
۱۶.۱k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.