p6

ا. ت یه جیغی زد که منم ترسیدم، یه خانومی اومد تو
+:«اجوما شمایید؟»
اجوما:«دخترم حالت چطوره؟»
ا. ت رفت اون خانمه رو بغل کرد بعد از چند مین همدیگه رو ول کردن
اجوما:«میتونم با شما اشنا بشم جناب؟ »
_:«حتما پارک جیمین دوست پسر ا.ته»
تعظیم کوتاهی کردم که لبخندی روی صورتش نشست
اجوما:«جیمین خیلی بزرگ شدی پسرم»
+:«وات مگه شما همو میشناسید»
_:«نه»
اجوما:«خب شما وقتی باهم دوست بودید»
+:«وات ده فاک»
اجوما:«یعنی همو یادتون نمیاد؟ »
+_:«نه»
اجوما:«نمیدونم شایدم اشتباه کردم»
+:«اجوما شما چرا اومدید»
اجوما:«مامانت گفت بیام اینجا»
+:«اها راستی دوستمو ندیدید؟ »
...
دیدگاه ها (۴)

وقتی 40 تایی شدیم فیک تهیونگو میزارم 3 تا دیگه مونده بیبی گر...

فیک جیمینو دوست دارید؟

p5

p4

پارت ۱۳ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۴ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط