(p4)
(p4)
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
ویو فردا:
¤ا.ت همراه با کوک و هیون وی به مدرسه رفت و.....
÷دخترم...کلاست کجاست...
+همینه بیا...
¤ا.ت با هیونگ وی و کوک رفت توی کلاس و ا.ت نشست روی صندلیش و هانول سریع رفت سمتش...
*ا.تتتت...کجااا بودییی....میدونی نگرانت بودم...میدونی ..چقدر گری.....
¤ا.ت با چشم به مادرش اشاره کرد و گفت اینه...حرف هانول قعط شد چراااا...
*ایییییی....ایییییی...تو کدوم خریییی...ول کن مومو...
_چییی گفتی ...به مادر من گفتی خرررر...میخوای خرو نشونت بدم
*ععع....سلام کوک چرا اینجوری میکنی من اول مادر رو نشناختم...معذرد..
¤هیونگ وی ...موهای هانول رو محکم گرفت و برد توی راه رو مدرسه ا.ت و کوک هم رفتن .....
÷توووو هر*زه...به دختر من چی گفتی هااا(حرصی)
*چی میگید خانم..ا.ت چیشده...
+هه...چیشده هاااا
*من نمیدونم ...بگو خوب...کوک عزیزم چیشده
+کوک عزیزه تو نیست این ۱، ۲ فکر نکن حرف های که به میجان رو زدی نشنیدم..
*حرف کدوم حر...حرف..
÷میخوای بگی نمیدونی...خخخخخ(هیونگ وی مثل ایرانیا میخنده😂خخخخ)
÷دختره هر*زه وقتی از این مدرسه اخراج شدی میفهمی ...عزیزم....گم شو بی لیاقت...تو لیاقت دوستی با ا.ت رو نداری...گم شو وو..
¤هیونگ وی مو های هانول رو ول کرد و هانول با گریه رفت سمت کلاسو داد زد...
*اگه اخراجم کنید ی روز زهر خودمو میزنم بهتون...
÷اون الا چه گو*هی خورد...
+هیچی مامان ولش کن برووو...
÷دخترم تو همیشه مال خودمی...
_عععع مامان منو بابا چییی...نهخیر مال ماهم هست...
¤کوک گردنه ا.ت رو با بازو هاش گرفت و مو هاشو بهم ریخت...
_عععع...آبجیم روم غیرتی...
+من؟
÷نه من..کوک عزیزه تو نیست....خخخخ
+باشه باشه....من برم سر کلاس
_مراقبه خودت باشه
+باشه
÷بای دخترم...
°°°°°°°°°°°°°°°`°
ویو هانول:
هاهاها...زهرم خودمو بهت میریزم اونم با.......ارههه وایسا تا همی زندگیت نابود شه ا.ت خانم....
■■■■■■■■■■
امممم...لایک کنید لاو...
#فیک ##فیکشن #وانشات
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
ویو فردا:
¤ا.ت همراه با کوک و هیون وی به مدرسه رفت و.....
÷دخترم...کلاست کجاست...
+همینه بیا...
¤ا.ت با هیونگ وی و کوک رفت توی کلاس و ا.ت نشست روی صندلیش و هانول سریع رفت سمتش...
*ا.تتتت...کجااا بودییی....میدونی نگرانت بودم...میدونی ..چقدر گری.....
¤ا.ت با چشم به مادرش اشاره کرد و گفت اینه...حرف هانول قعط شد چراااا...
*ایییییی....ایییییی...تو کدوم خریییی...ول کن مومو...
_چییی گفتی ...به مادر من گفتی خرررر...میخوای خرو نشونت بدم
*ععع....سلام کوک چرا اینجوری میکنی من اول مادر رو نشناختم...معذرد..
¤هیونگ وی ...موهای هانول رو محکم گرفت و برد توی راه رو مدرسه ا.ت و کوک هم رفتن .....
÷توووو هر*زه...به دختر من چی گفتی هااا(حرصی)
*چی میگید خانم..ا.ت چیشده...
+هه...چیشده هاااا
*من نمیدونم ...بگو خوب...کوک عزیزم چیشده
+کوک عزیزه تو نیست این ۱، ۲ فکر نکن حرف های که به میجان رو زدی نشنیدم..
*حرف کدوم حر...حرف..
÷میخوای بگی نمیدونی...خخخخخ(هیونگ وی مثل ایرانیا میخنده😂خخخخ)
÷دختره هر*زه وقتی از این مدرسه اخراج شدی میفهمی ...عزیزم....گم شو بی لیاقت...تو لیاقت دوستی با ا.ت رو نداری...گم شو وو..
¤هیونگ وی مو های هانول رو ول کرد و هانول با گریه رفت سمت کلاسو داد زد...
*اگه اخراجم کنید ی روز زهر خودمو میزنم بهتون...
÷اون الا چه گو*هی خورد...
+هیچی مامان ولش کن برووو...
÷دخترم تو همیشه مال خودمی...
_عععع مامان منو بابا چییی...نهخیر مال ماهم هست...
¤کوک گردنه ا.ت رو با بازو هاش گرفت و مو هاشو بهم ریخت...
_عععع...آبجیم روم غیرتی...
+من؟
÷نه من..کوک عزیزه تو نیست....خخخخ
+باشه باشه....من برم سر کلاس
_مراقبه خودت باشه
+باشه
÷بای دخترم...
°°°°°°°°°°°°°°°`°
ویو هانول:
هاهاها...زهرم خودمو بهت میریزم اونم با.......ارههه وایسا تا همی زندگیت نابود شه ا.ت خانم....
■■■■■■■■■■
امممم...لایک کنید لاو...
#فیک ##فیکشن #وانشات
۱۰.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.