p

(p3)
__________
ا.ن ویو:
داشتم میرفتم توی کلاس کههه.. یا خدا ..اینجا چه خبره...
ی پسره ی داشت ی دختر رو میزد...بعد بقیه داشتن نگا میکردن...تا اومدم چیزی بگم(آیا شما کرم داری🪱)معاون اومد..
معاون:آقای پارک جیمین(جدی)
جیمین:بهههه آقای معاون...
معاون:بیاید دفتر... زودددد(جدی)
جیمین:باشه بابااا...
داشت پشتر سره آقای معاون میرفت که از کنار من رد شد..ی چند ثانیه بهم نگا کرد و چشم زد رفت....
فاخخخخخ...چش بود...معاون قبل از اینه بره گفت...
معاون:امروز روزه اول مدرسس...و شما همه هم کلاسی های قبلی هستید...با این تفاوت که ی دانش آموزه جدید دارید...دخترم خودتو معرفی کن...
آقای معاون بهم نگا کرد و منم به زبون اومدم...
ا.ت:س..سلام من .مین ا.ت هستم...امید وارم سال خوبی رو داشته باشیم...🙂
معاون:خوب دخترم برو ..اونجا..نه..نه..اونجاهم ... نه..برو اونجا بشیم ...
ا.ت:بله...
به ی نیمکت دو نفر(کل کلاس دونفرس)اشاره کرد که یکی به آخر کلاس بود...حرکت کردم ..سمت نیم کت..
معاون:تا چند دقیقه دیگه معلم میاد....پس ..لطفا ...آدم...باشید(با تشکر 🤝)
لی سویون(همون دختره که داشت کتک میخورد)
بیا دفتر...پارک جیمن دفتر(جیمین تا الان کلاس بود پیش معاون)
ویو جیمین:
_______________________🍷🖤
لایک:۵
کامنت:۵
________________
حمایت کنید خوب😑
#فیک #فیک_تهیونگ #فیکشن
دیدگاه ها (۴۹)

(p5)°°°°°°°°°ا.ت ویو:اخیشش دلم خنک شدددد...داره ی هر*زه...خد...

(p۶)▪︎▪︎▪︎▪︎&چییی ...اینجا چی میخوای..._برو تووو(حولش داد دا...

(p4)▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎ویو فردا:¤ا.ت همراه با کوک و هیون وی به ...

(p3)▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎_باشع...ا.ت بعدن باهات کار دارم...ویو ا.ت:اخ...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط